30 / 7 / 1391
ن : ما دو نفر

خنده بازار

 

 

عاشقانه های موز و هویج !

 

.

.

آقا من چن سال پیش رمز موفقیتمو عوض کردم

الان هر کاری میکنم یادم نمیاد

۳ بارم اشتباه زدم بلوک شد :|

میشه زندگیمو بسوزونم یکی دیگه بگیرم !؟

.

.

.

فـــقط کـــافیـــه چــــیزی رو نــــخواید

قطـــعا بـــه اون مــــیرسـید

تجربه دارم که میگم هاااا :|

.

.

.

دوستم اس ام اس داده واسه امتحان فردا خوندی؟

من: نه، کار داشتم نرسیدم. تو خوندی ؟

دوستم: نه دیگه، من هر وقت نمی خونم

بهت مسیج میدم که تو هم بگی نخوندم خیالم راحت شه

.

.

.

ماکه یه دلارم نداریم بخوایم غصه شو بخوریم

مشکل من تن ماهیه که از ١٨٠٠ شد ۴٠٠٠ تومن! تن ماهیم وارد میکنن مگه؟!

.

.

.

ضربه روحی که یخچال خالی به من وارد می کنه، عشق دوران جوونیم نتونست وارد کنه

.

.

.

تنها موجودی که با نشستن به موفقیت می رسد مرغ است.

.

.

یک بنده خدایی می گفت: حالا درسته ما قصد ازدواج نداریم ولی خب آخه یه خواستگار نباید بیاد برامون؟

.

.

یه سری لذت‌ها هم مختص ایرانه

مثلا یه پول پاره‌پوره رو یجوری به یه راننده‌ای ، بقالی… بدی ازش خلاص شی.

آدم احساس پیروزی می‌کنه !

.

.

 

 باقي در ادامه مطلب.....  حتما بخونيد .  جالبه

 

 

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: طنز، اجتماعی، ،


16 / 7 / 1391
ن : ما دو نفر

روح از دیدگاه افلاطون

این مطلب از نظر من عااااالی بود, بهتون پیشنهاد میکنم تا حرف آخرش رو هم بخونید!

افلاطون گفته "روح" دایره است
و من دایره های روحم را کشف کردم!
پنح دایره دور روحم کشیدم، و خودم را در مرکز این دایره ها قرار دادم

در دایره اول...

           برو به ادامه مطلب...



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، فلسفه، ،


11 / 7 / 1391
ن : ما دو نفر

جملات پر معنا



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، فلسفه، اجتماعی، ،


10 / 7 / 1391
ن : ما دو نفر

ادیسون و آزمایشگاهش


اديسون در سنين پيري پس از كشف لامپ، يكي از ثروتمندان آمريكا به شمار مي رفت و
درآمد سرشارش را تمام و كمال در آزمايشگاه مجهزش كه ساختمان بزرگي بود هزينه مي
كرد...

اين آزمايشگاه، بزرگترين عشق پيرمرد بود . هر روز اختراعي جديد در آن شكل مي گرفت
تا آماده بهينه سازي و ورود به بازار شود.

در همين روزها بود كه نيمه هاي شب از اداره آتش نشاني به پسر اديسون اطلاع دادند،
آزمايشگاه پدرش در آتش مي سوزد و حقيقتا

كاري از دست كسي بر نمي آيد و تمام تلاش ماموان فقط برا ی جلوگيري از گسترش آتش به
ساير ساختمانها است!

آنها تقاضا داشتند كه موضوع به نحو قابل قبولي به اطلاع پيرمرد رسانده شود...

پسر با خود انديشيد كه احتمالا
پيرمرد با شنيدن اين خبر سكته مي كند و لذا از بيدار كردن او منصرف شد و خودش را به
محل حادثه رساند و با کمال تعجب ديد كه پيرمرد در مقابل ساختمان آ زمايشگاه روي يك
صندلي نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره مي كند!!!

پسر تصميم گرفت جلو نرود و پدر را
آزار ندهد. او مي انديشيد كه پدر در بدترين شرايط عمرش بسر مي برد.

ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را
ديد و با صداي بلند و سر شار از شادي گفت: پسر تو اينجايي؟

مي بيني چقدر زيباست؟!! رنگ آميزي شعله ها را مي بيني؟!! حيرت آور است!!!

من فكر مي كنم كه آن شعله هاي بنفش به علت سوختن گوگرد در كنار فسفر به وجود آمده
است ! واي! خداي من، خيلي زيباست ! كاش مادرت هم اينجا بود و اين منظره زيبا را مي
ديد . كمتر كسي در طول عمرش امكان ديدن چنين منظره زيبايي را خواهد داشت! نظر تو
چيست پسرم؟!!

پسر حيران و گيج جواب داد : پدر تمام زندگيت در آتش مي سوزد و تو از زيبايي رنگ
شعله ها صحبت مي كني؟!!!!!!

چطور ميتواني؟! من تمام بدنم مي لرزد و تو خونسرد نشسته اي؟!

پدر گفت : پسرم از دست من و تو كه
كاري بر نمي آيد . مامورين هم كه تمام تلاششان را مي كنند. در اين لحظه بهترين كار
لذت بردن از منظره ايست كه ديگر تكرار نخواهد شد...!

در مورد آزمايشگاه و باز سازي يا نو سازي آن فردا فكر مي كنيم ! الآن موقع اين كار
نيست! به شعله هاي زيبا نگاه كن كه ديگر چنين امكاني را نخواهي داشت!!!

توماس آلوا اديسون سال بعد مجددا در
آزمايشگاه جديدش مشغول كار بود و همان سال يكي از بزرگترين اختراع بشريت يعني ضبط
صدا را تقديم جهانيان نمود . آري او گرامافون را درست يك سال پس از آن واقعه اختراع
کرد...

مشكلات امروز ما نبايد باعث شوند كه،
دست از تلاش براي موفقيت فردايمان برداريم



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، اجتماعی، ،



تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سیب سبز زندگی و آدرس sibezendegi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در وبلاگ ما قرار میگیرد.