27 / 1 / 1392
ن : ما دو نفر

خود را مجبور به پیشرفت کنید

قابل توجه کسانی که از مشکلات فرار میکنند


خود را مجبور به پیشرفت کنید

 

 

 


ژاپنی ها عاشق ماهی تازه هستند. اما
 
آبهای اطراف ژاپن سالهاست که ماهی تازه ندارد.

بنابر این برای غذا رساندن به جمعیت ژاپن،

قایق های ماهی گیری بزرگتر شدند و
 
مسافت های دورتری را پیمودند.
 
ماهیگیران هر چه مسافت

طولانی تری را طی می کردند به
 
همان میزان آوردن ماهی تازه
 
بیشتر طول می کشید.

اگر بازگشت بیش از چند روز طول
 
می کشید ماهی ها دیگر تازه نبودند
 
و ژاپنی ها مزه این

ماهی را دوست نداشتند.
 
ادامه مطلب را بخوانید......
 

 



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، فلسفه، اجتماعی، ،


27 / 1 / 1392
ن : ما دو نفر

خدایا چرا من ؟ ...

آرتور اش


قهرمان افسانه ای تنیس


هنگامی که تحت عمل جراحی قلب قرار گرفت، با تزریق خون آلوده،

به بیماری ایدز مبتلا شد.


طرفداران آرتور از سر تا سر جهان نامه هایی محبت آمیز برایش

فرستادند.

یکی از دوستداران وی در نامه خویش نوشته بود:
"چرا

خدا تو را برای ابتلا به چنین بیماری خطرناکی انتخاب کرده؟"


آرتور اش، در پاسخ این نامه چنین نوشت:

در سر تا سر دنیا

بیش از پنجاه میلیون کودک به انجام بازی تنیس علاقه مند شده
 
و شروع به آموزش می کنند.

حدود پنج میلیون از آن ها بازی را به خوبی فرا می گیرند.

از آن میان قریب پانصد هزار نفر تنیس حرفه ای را می آموزند

و شاید پنجاه هزار نفر در مسابقات شرکت می کنند

پنج هزار نفر به مسابقات تخصصی تر راه می یابند.

پنجاه نفر اجازه شرکت در مسابقات بین المللی
ویمبلدون را می یابند.

چهار نفر به مسابقات نیمه نهایی راه می یابند.

و دو نفر به مسابقات نهایی.
 
 


:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، فلسفه، اجتماعی، ،


24 / 1 / 1392
ن : ما دو نفر

اسان تر از همیشه بر می خیزم.از سنگها،دریاها،شهرها،رودخانه های بی طرف گذشتم.تا به این میز برسم.تمام ان تمام طبیعت برای همین بود.لیوانم کوچکتر می نماید.اما به نظر سنگین تر شده.دست دراز می کنم تا وزنش کنم.با نفس های غلیظ.دیوارها بلند تر شده تا به پایان.و دیوارترند.سرزده می نماید این خاکی پس از اسفالت.خالص ترین سرما جاری است.میان من و سرما سه متر بیشتر فاصله نیست.از پنجره به خیابانی می ماند که مردم به ان می بالند.به ندرت در روشنای به بیرون می روند.زیبا نیست نگاهبانی این همه درد؟نقاشی است مزهک قاب شده در کنج حیات.سلام کرد کتابی که جلدش به رنگ سبز روشن است.ورقش زدم.ببخشید نمی خواستم مزاحمتان شوم .می بندمش.حیرت زده به جلدش می نگرم.بد شد نه؟اندکی از نظرش افتادم.کتابی دیگر از صفحه ی هفت باز است.بنا به خواندن میکنم.حوصله ندارم از ابتدا بخوانم.سر بر می گردانم.چشمهایم را به هم میزنم.هنوز ساعت سه نشده.راستی خراب است.به طرز عجیبی ساعت مسن شده.میز می افتد.کاغذ هایم را از زمین بر می دارم.ورقی جا می ماند.انگار نمی بینمش.خطوط جوهری مرتب و معنا داری بر روی ان است.چقدر دلم می خواهد.که به تو بگویم که دارند گولت می زنند.

شهاب فولادی



:: موضوعات مرتبط: فلسفه، ادبیات، ،


24 / 1 / 1392
ن : ما دو نفر

رویای شیرین خدا

خداوندا، مدتهاست از ميان آدمهايي كه خلق كردي كناره گيري كرده ام

نميدانم از آن بالا درست مي بينيشان يا نه، من كه در ميانشان زندگي كرده ام

خودم ديدم همين حوالي مرد پولداري  

كه با حرص و طمع مي كرد،از مالش نگهداري

به سوي ديگر شهر هم ديدم فقيري      -     

كه ز بي نيازي ميل ميكرد،تكه ي نان و پنيري

نميدانم خدايا،  كه اين اعمال انسانيست!    -  

گاهي در شگفتم، حكمت اين آفرينش چيست!

از چه حكمت خلق كردي اينان را     

اينان كه از ياد برده اند،دين و ايمان را

اينها كه مظهر انسانيت را حاجي كرده اند 

جيب خود را پر ز پول و جيب ما را خالي كرده اند

مهرباني و صداقت را كه فروختند به تكه ناني

يادشان نيست، چه بودند يك زماني

دروغ و غيبت هم كه عادت هر روزشان است 

محتاج هر كه باشند، همان معبودشان است

هم تورا يادشان رفته، هم آن روياي شيرينت

كه مي خواستي شوند، اشرف مخلوقات روي زمينت

شاعر................ناصر آقاملکی

 



:: موضوعات مرتبط: فلسفه، ادبیات، اجتماعی، ،


21 / 1 / 1392
ن : ما دو نفر

زنگ خدا

 

گاهی

نیاز داری

به دور از دنیایِ دیگران

در دنیایِ خودت

 

قدم بزنی

در قلمروِ خیالـ.ت

در امتدادِ

جاده یِ خاطرات

گاهی تند بروی و گهی آهسته ...

و بی مقصد. . .

وآنقدر بروی

تا برسی

به نقطه یِ مقصد

. . . خـــ د ا . . .

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: فلسفه، ادبیات، ،


20 / 1 / 1392
ن : ما دو نفر

با تشکر از سایت بیشه

 آدمها...
چقدر زمین به شما می آید!
جاذبه، بهانه ی خوبیست...
اگر آن هم نبود شما دست از سقوط نمی کشیدید!

 

.

  شاید خیلی چیزا عوض شده باشه اما یک چیز همچنان ثابته:

زمان به تندی می گذرد...

.

.

  آدمی به خودی خود نمی افتد
اگر بیفتد
از همان سمتی می افتد که به خدا تکیه نکرده است...

.

.

چه کلمه ی مظلومی است{قسمت}.

تمام تقصیر های ما را گردن می گیرد.!!!

.

  مرد زندانی می خندید.. شاید به زندانی بودن خویش شاید هم به آزاد بودن ما... راستی زندان کدام سوی میله هاست؟؟؟

چگوارا

.

وقتی اوریجینال بدنیا اومدی،

حیفه کپی از دنیا بری،

خودت باش

.

  زندگی مثل یک پیانوست . همان چیزی را می شنوی که می نوازی ...

.
زندگی باور میخواهد

آن هم از جنس امید...

که اگر سختی راه،

به تو یک سیلی زد...

یک امید از ته قلب به تو گوید...

که خدا هست هنوز...!



:: موضوعات مرتبط: ادبیات، اجتماعی، ،


6 / 1 / 1392
ن : ما دو نفر

معادلات زندگي

اين شعر رو زماني كه داشتم واسه كنكور رياضي مي خوندم گفتم :

 

گه گاهي مسائل بي جوابند     -        كارهاي دنيا هم بي حسابند

جمع و تفريق، ضرب و تقسيم  -     جزر و سينوس ها هم بي اعتمادند

مشكلات، معادلات زندگي نيست   -   با تبسم مي شود با زندگي زيست

پس بخند و شاد باش        -        نگو كه راه حل زندگي چيست

 

ناصر آقاملكي



:: موضوعات مرتبط: ادبیات، ،


6 / 1 / 1392
ن : ما دو نفر

كوير زندگي

تا چشم کار می کند بدی می بینم. رنگ و بوی انسانیت این حوالی نمی پیچد. گویا باران آرامش سالهاست این کویر خسته را تشنه ی محبت گذاشته است. این کویر زندگی را هر طرف که میروی به آبادی نمی رسی.


ناصر آقاملکی



:: موضوعات مرتبط: ادبیات، ،


6 / 1 / 1392
ن : ما دو نفر

درد دل

من اگر با تو بگویم اندکی درد و دل تنهاییم را 

اول از آنجا بگویم که کسی نیست بفهمد، اندیشه ی دنیاییم را

 

ناصر آقاملكي



:: موضوعات مرتبط: ادبیات، ،


5 / 1 / 1392
ن : ما دو نفر

7 سين دلم

من اين سالم نكوست             -        چون بهار من تو هستي

چه اقبال خوشيست، كه هر سال    -        در كنار من تو هستي

سر سفره ي 7سين دلم          -        نميخوام جاي تو خالي باشه

براي من همين بس كه هوات       -       تو همين حوالي باشه 

 

بهترين عيديه امسالمو تو       -       با وجودت بهم هديه كردي

منم ميشم همون تكيه گاهي     -       كه تو محكم بهش تكيه كردي

چه آرامش زيباييست           -       كه با تو سر 7سين دلم دارم

به تو مديونم اين حسو          -      در اين آغاز امسالم

 

شاعر: ناصر آقاملكي

 



:: موضوعات مرتبط: ادبیات، ،


5 / 1 / 1392
ن : ما دو نفر

از باز شدن در اتاقم، هنگامي كه در تاريكي خواب هستم مي ترسم.

كاش غريبه اي از در خانه رد شود، از خلوت شدن كوچه ها ميترسم.

تاريخ تكرار مي شود و من از اينكه در دنيا چيز تازه اي نيستم ميترسم.

هر وقت تنها ميشوم مي خوابم، و من از مرگ در تنهايي مي ترسم.

از خاطرات ديروز دستپاچه مي شوم، ولي من از طلوع فردا مي ترسم.

نميدانم ساعت 3 بعد از ظهر ديرست يا زود! من از هدر رفتن ثانيه ها مي ترسم.

وقتي آفتاب به شدت مي تابد،بهترين كارم خوابيدن است و من مي خوابم

ولي از در خواب سوختن ميترسم.

امشب جملاتم بسيار زيباست، ولي من از رنگباختگي صبحشان مي ترسم.

مي ترسم نه به خاطر اينكه زندگيم سرشارو گرانبهاست.

بلكه از چيزي كه قرار است زاده شود و مرا به چنگ بگيرد و ببرد كجا كه نميدانم مي ترسم.

 

شاعر : شهاب الدين فولادي مقدم



:: موضوعات مرتبط: ادبیات، ،



تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سیب سبز زندگی و آدرس sibezendegi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در وبلاگ ما قرار میگیرد.