11 / 3 / 1392
ن : ما دو نفر

عکس زیبا



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، فلسفه، ادبیات، اجتماعی، ،


2 / 3 / 1392
ن : ما دو نفر

بخوانید اما تفکر کنید

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، فلسفه، اجتماعی، ،


21 / 2 / 1392
ن : ما دو نفر

در حاشیه انتخابات


 

    احمدی نژاد ، خاتمی ، رضا پهلوی ، هاشمی رفسنجانی

هیچ فرقی ندارند. وقتی من عوض نشوم ، وقتی تو عوض نشوی ،

خاتمی و هاشمی و احمدی نژاد

و … چه فرقی دارند وقتی ما خودمان مردمان آگاه و درستی نیستیم؟

پیشنهاد میکنم که اینگونه رفتار کنیم:

 

-  ایرانی ها  قبل از پرتاب فحش به بیرون ، دهانشان را ببندند
و تا بیست بشمرند. بخصوص وقتی توی خیابان و جلوی دیگران هستند.
  - هر خانواده‌ی ایرانی هر روز یک روزنامه بگیرد ، اگر شده یالثارات!
 
- هر فرد ایرانی تعهد کند که هر ماه یک کتاب تازه بخواند …
حتی خلاصه مبانی لوله کشی عمومی!
 
- رانندگان به جای پیگرفتن فاصله ی بین شلوار و جوراب دختری
که در آن طرف خیابان در حال عبور است به داشبورد جلوی چشمشان
نگاه کنند و از سرعت مجاز در هیچ شرایطی تجاوز نکند.
 
- همه به خودمان تلقین کنیم که این کسی که می خواهیم کلاهش را برداریم
تا شب برای عزیزمان هدیه ببریم ، خودش عزیزِ یک نفرِ دیگر است.
 
- بفهمیم كه زرنگی ضایع كردن حق دیگران نیست بلكه  ،
رعایت حقوق دیگران ، رسیدن به حقوق خودمان است؛ هر کس به
اندازه ما حق دارد و وقتش با ارزش است
 
- بفهمیم كه اگر صاحب یك بوتیك هستیم شغل ما بوتیك دار است
یا اگر راننده تاكسی هستیم شغل ما راننده است . نه اینكه همه دزد
و كلاهبردار باشیم و از شغلمان فقط بعنوان برای راهی به رسیدن
به كلاهبرداری استفاده كنیم . به شغلمان احترام بگذاریم و بگذاریم
دزدی فقط برای كسی باشد كه شغلش "دزدی" است.
 
- مردهای ایرانی یک بار برای همیشه قبول کنند که  زنها،
جزو املاکشان نیستند و خودشان عقل دارند.  عشق و رابطه و
آشنایی هم بازی برد و باخت و فتح قلمرو دیگران نیست.
 
- مردها تمرین کنند که رد عبور زنی را با نگاه شخم نزنند و
زنان تمرین کنند که جواب سلام مردان را با خونسردی و لبخند بدهند
چون به معنای … نیست.
 
- ورزشکاران ما بعد از باخت به رقیب تبریک بگویند (مثل ژاپنی‌ها)
و دهانشان را تا یک ساعت بعد از هر باخت یا برد ببندند.
خلاصه این که ظرفیت برد دیگران و شکست خودمان را به
دست بیاوریم؛ سعی کنیم جدا از برد یا باخت، باارزش بشویم!
 
- ایرانی‌ها به جای تمسخر شکل ظاهری و نوع حرف زدن
سیاستمداران، فکر کنند که ایراد واقعی کار آن شخص در کجاست.
همین!

 

- به نمایشگاه کتاب اگر می رویم برای (کتاب) برویم.
 
- تمرین کنیم که میانبری که ممکن است ذره‌ای کسی را دلخور کند، مصداق بارز دزدی است؛ حتی‌المقدور میانبر نزنیم.
 
- در هنگام رانندگی، بین خطوط حرکت کنیم و خطی را انتخاب کنیم که متناسب با سرعت ماست
 
- این آخری از همه سختتر است و اینكه  دروغ نگوییم .
 
- همانطور كه فكر می كنیم عمل كنیم . فراموش نكنیم  ریا كه اكنون
عادت و عرف جامعه  شده است درواقع یك بیماری اجتماعی و از
آسیب شناسی بسیار جدی برخورداراست.

عزیزان، همه ما در رفتارمان مشکلاتی داریم.

ولی باید بپذیریم ایران  ما ، همان سرزمینی که هنگام

قرائت سرود ای ایران ای مرز پر گهر ،

موهای گرده مان سیخ میشود و دچار دل لرزه مطبوعی میشویم ،

  در حال سقوط است. بپذیریم اگر شرایط کنونی ایران

اینگونه است همه دلیلش مدیران و بالا سری های ما نیستند

و نقش اصلی را خودمان ایفا می کنیم

 





:: موضوعات مرتبط: اجتماعی، ،


21 / 2 / 1392
ن : ما دو نفر

 



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، فلسفه، اجتماعی، ،


20 / 2 / 1392
ن : ما دو نفر

خنده بازار 8

اس ام اس جدید ایرانسل:
مشترک گرامی
بخدا اگر بفهمم رفتی رایتل خریدی باهات کات میکنم
۱ بار با همراه اول بهم خیانت کردی
بسه دیگه
تحملشو ندارم!
.
.
یارو میزنه به بی خیالی
وایمیسه پلیس بیاد کروکی بکشه !
.
.
محکوم به اعدام: آخرین آرزوم اینه که پسرم را ببینم.
دادستان: اشکال نداره، پسرت کجاست؟
محکوم: من هنوز ازدواج نکرده ام!
.
.
 
آهی عجیب می کشم امشب بیاد تو / خود را صلیب میکشم امشب بیاد تو
نعناع و پرتغال که هیچ است رفیق / دارم دوسیب میکشم مشب بیاد تو !
.
.
.
از غضنفر می پرسن: میدونی چرا آدم خواب می بینه؟
غضنفر میگه: خوب معلومه برای اینکه موقع خوابیدن حوصله اش سر نره!
.
.
میگن یک فرشته هست به نام ( زرشک)
که مسؤل رسیدگی به آرزوهای ما هاست !
.
.
.
.
ﺷﻌﺎﺭ ﻗﻠﯿﻮﻧﯽ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺩﺭﺧﺘﮑﺎﺭﯼ:
ﻧﻬﺎﻝ ﺍﻣﺮﻭﺯ، ﺫﻏﺎﻝ ﻓﺮﺩﺍ !
.
.
.
گدا داشتیم تو محلمون ، هرچى خیابون شلوغ تر میشد این فلج تر میشد
یه بار راهپیمایى شد این رفت تو کما !
.
.
.
زن:غذا خوردی ؟
مرد:غذا خوردی ؟
زن:دارم از تو میپرسم
مرد:دارم از تو میپرسم
زن:ادای منو در میاری ؟
مرد:ادای منو درمیاری ؟
زن:بریم خرید ؟
مرد:غذا خوردم 
 
.
.
.
گفتگوی کاملاً جدی بین دو دختر در تاکسی:
اولی: مربی تئاترمون قبلاً دستش تومور داشته
دومی: تومور مغزی؟!
اولی: نمی دونم !   اونشو نگفت!
.
.
.
ماشین لباسشویی خونمون خییییلیییییی پیشرفتست.
کاری به این نداره چه رنگی بهش لباس تحویل میدی
نگاه میکنه ببینه چه رنگی بهت میاد
همون رنگو بهت تحویل میده !
.
.
.
و خداوند زیر تختو آفرید که اتاقمون در عرض ۱۰ دقیقه مرتب شه!!
.
.
.
به سگها محبت کنی باهات دوست میشن
به آدما محبت کنی سوارت میشن
اما اگه به خرمحبت کنی اصلاَ براش فرق نمیکنه !
بس که ثبات شخصیت داره این بزرگوار :)
.
.
.
.
اخه چرا اینجوریه !!!
تهران به کابل ۱۵۰۰ کیلومتر
کابل به تهران ۱۵۰۰ کیلو متر
طبقه اول به هشتم: ۸ طبقه
طبقه هشتم به اول:۸ طبقه
بچشنبه تا شنبه: ۲روز
شنبه تا بچشنبه ۵ روز !
.
.
.
دختره استاتوس نوشته بود :  نرو !!! دردناک ترین التماس دنیاست :(
بعد من رفتم زیر استاتوسش کامنت گذاشتم :
ولی به نظر مــن نرو یکی از بهترین نرم افزارهای رایت سی دیه !!
اصن این دخترها الکی با همه چیز احساسی برخورد می کنن.



:: موضوعات مرتبط: طنز، اجتماعی، ،


20 / 2 / 1392
ن : ما دو نفر

لذت زندگی

دو میمون روی شاخه درختی نشسته بودند و به غروب خورشید نگاه میکردند.
یکی از دیگری پرسید: چرا هنگام غروب رنگ آسمان تغییر میکند؟

میمون دوم گفت: اگر بخواهیم همه چیز را توضیح بدهیم، مجالی برای زندگی نمی ماند. گاهی اوقات باید بدون توضیح از واقعیتی که در اطرافت میبینی، لذت ببری...

 

 

 

میمون اول با ناراحتی گفت: تو فقط به دنبال لذت زندگی هستی و هیچ وقت نمی خواهی واقعیتها را با منطق بیان کنی !!!
در همین حال هزار پایی از کنار آنها میگذشت..
میمون اول با دیدن هزار پا از او پرسید: هزار پا، تو چگونه این همه پا را با هماهنگی حرکت میدهی؟
هزارپا جواب داد: تا به امروز راجع به این موضوع فکر نکرده ام ؟!
میمون دوم گفت: خوب فکر کن چون این میمون راجع به همه چیز توضیح منطقی میخواهد!
هزار پا نگاهی به پاهایش کرد و خواست توضیحی بدهد:
خوب اول این پا را حرکت میدهم، نه، نه. شاید اول این یکی را. باید اول بدنم را بچرخانم ...
هزار پا مدتی سعی کرد تا توضیح مناسبی برای حرکت دادن پاهایش بیان کند ولی هرچه بیشتر سعی میکرد، ناموفقتر بود.
پس با ناامیدی سعی کرد به راه خودش ادامه دهد، ولی متوجه شد که نمیتواند.
با ناراحتی گفت: ببین چه بلایی به سرم آوردی؟! آنقدر سعی کردم چگونگی حرکتم را توضیح دهم که راه رفتن یادم رفت!!!

میمون دوم به اولی گفت: میبینی؟

! وقتی سعی میکنی همه چیز را توضیح دهی اینطور میشود...!

پس دوباره به غروب آفتاب خیره شد تا از آن لذت ببرد...
 

پائولو کوئیلیو



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، فلسفه، اجتماعی، ،


20 / 2 / 1392
ن : ما دو نفر

کمی تعمق

 

 



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، اجتماعی، ،


27 / 1 / 1392
ن : ما دو نفر

خود را مجبور به پیشرفت کنید

قابل توجه کسانی که از مشکلات فرار میکنند


خود را مجبور به پیشرفت کنید

 

 

 


ژاپنی ها عاشق ماهی تازه هستند. اما
 
آبهای اطراف ژاپن سالهاست که ماهی تازه ندارد.

بنابر این برای غذا رساندن به جمعیت ژاپن،

قایق های ماهی گیری بزرگتر شدند و
 
مسافت های دورتری را پیمودند.
 
ماهیگیران هر چه مسافت

طولانی تری را طی می کردند به
 
همان میزان آوردن ماهی تازه
 
بیشتر طول می کشید.

اگر بازگشت بیش از چند روز طول
 
می کشید ماهی ها دیگر تازه نبودند
 
و ژاپنی ها مزه این

ماهی را دوست نداشتند.
 
ادامه مطلب را بخوانید......
 

 



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، فلسفه، اجتماعی، ،


27 / 1 / 1392
ن : ما دو نفر

خدایا چرا من ؟ ...

آرتور اش


قهرمان افسانه ای تنیس


هنگامی که تحت عمل جراحی قلب قرار گرفت، با تزریق خون آلوده،

به بیماری ایدز مبتلا شد.


طرفداران آرتور از سر تا سر جهان نامه هایی محبت آمیز برایش

فرستادند.

یکی از دوستداران وی در نامه خویش نوشته بود:
"چرا

خدا تو را برای ابتلا به چنین بیماری خطرناکی انتخاب کرده؟"


آرتور اش، در پاسخ این نامه چنین نوشت:

در سر تا سر دنیا

بیش از پنجاه میلیون کودک به انجام بازی تنیس علاقه مند شده
 
و شروع به آموزش می کنند.

حدود پنج میلیون از آن ها بازی را به خوبی فرا می گیرند.

از آن میان قریب پانصد هزار نفر تنیس حرفه ای را می آموزند

و شاید پنجاه هزار نفر در مسابقات شرکت می کنند

پنج هزار نفر به مسابقات تخصصی تر راه می یابند.

پنجاه نفر اجازه شرکت در مسابقات بین المللی
ویمبلدون را می یابند.

چهار نفر به مسابقات نیمه نهایی راه می یابند.

و دو نفر به مسابقات نهایی.
 
 


:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، فلسفه، اجتماعی، ،


24 / 1 / 1392
ن : ما دو نفر

رویای شیرین خدا

خداوندا، مدتهاست از ميان آدمهايي كه خلق كردي كناره گيري كرده ام

نميدانم از آن بالا درست مي بينيشان يا نه، من كه در ميانشان زندگي كرده ام

خودم ديدم همين حوالي مرد پولداري  

كه با حرص و طمع مي كرد،از مالش نگهداري

به سوي ديگر شهر هم ديدم فقيري      -     

كه ز بي نيازي ميل ميكرد،تكه ي نان و پنيري

نميدانم خدايا،  كه اين اعمال انسانيست!    -  

گاهي در شگفتم، حكمت اين آفرينش چيست!

از چه حكمت خلق كردي اينان را     

اينان كه از ياد برده اند،دين و ايمان را

اينها كه مظهر انسانيت را حاجي كرده اند 

جيب خود را پر ز پول و جيب ما را خالي كرده اند

مهرباني و صداقت را كه فروختند به تكه ناني

يادشان نيست، چه بودند يك زماني

دروغ و غيبت هم كه عادت هر روزشان است 

محتاج هر كه باشند، همان معبودشان است

هم تورا يادشان رفته، هم آن روياي شيرينت

كه مي خواستي شوند، اشرف مخلوقات روي زمينت

شاعر................ناصر آقاملکی

 



:: موضوعات مرتبط: فلسفه، ادبیات، اجتماعی، ،


20 / 1 / 1392
ن : ما دو نفر

با تشکر از سایت بیشه

 آدمها...
چقدر زمین به شما می آید!
جاذبه، بهانه ی خوبیست...
اگر آن هم نبود شما دست از سقوط نمی کشیدید!

 

.

  شاید خیلی چیزا عوض شده باشه اما یک چیز همچنان ثابته:

زمان به تندی می گذرد...

.

.

  آدمی به خودی خود نمی افتد
اگر بیفتد
از همان سمتی می افتد که به خدا تکیه نکرده است...

.

.

چه کلمه ی مظلومی است{قسمت}.

تمام تقصیر های ما را گردن می گیرد.!!!

.

  مرد زندانی می خندید.. شاید به زندانی بودن خویش شاید هم به آزاد بودن ما... راستی زندان کدام سوی میله هاست؟؟؟

چگوارا

.

وقتی اوریجینال بدنیا اومدی،

حیفه کپی از دنیا بری،

خودت باش

.

  زندگی مثل یک پیانوست . همان چیزی را می شنوی که می نوازی ...

.
زندگی باور میخواهد

آن هم از جنس امید...

که اگر سختی راه،

به تو یک سیلی زد...

یک امید از ته قلب به تو گوید...

که خدا هست هنوز...!



:: موضوعات مرتبط: ادبیات، اجتماعی، ،


21 / 12 / 1391
ن : ما دو نفر

پرواز شاهین

پادشاهی که دو شاهین کوچک به عنوان هدیه دریافت کره بود. آنها را به مربی پرندگان دربار سپرد تا برای استفاده در مراسم شکار تربیت کند.
یک ماه بعد، مربی نزد پادشاه آمد و گفت که یکی از شاهین‌ها تربیت شده و آماده شکار است اما نمی‌داند چه اتفاقی برای آن یکی افتاده و از همان روز اول که آن را روی شاخه‌ای قرار داده تکان نخورده است.

این موضوع کنجکاوی پادشاه را برانگیخت و دستور داد تا پزشکان و مشاوران دربار، کاری کنند که شاهین پرواز کند. اما هیچکدام نتوانستند.

روز بعد پادشاه دستور داد تا به همه مردم اعلام کنند که هر کس بتواند شاهین را به پرواز درآورد پاداش خوبی از پادشاه دریافت خواهد کرد.

صبح روز بعد پادشاه دید که شاهین دوم نیز با چالاکی تمام در باغ در حال پرواز است.

پادشاه دستور داد تا معجزه‌گر شاهین را نزد او بیاورند.

درباریان کشاورزی متواضع را نزد شاه آوردند و گفتند اوست که شاهین را به پرواز درآورد.

پادشاه پرسید: «تو شاهین را به پرواز درآوردی؟ چگونه این کار را کردی؟ شاید جادوگر هستی؟

کشاورز گفت: سرورم، کار ساده‌ای بود، من فقط شاخه‌ای راکه شاهین روی آن نشسته بود بریدم. شاهین فهمید که بال دارد و شروع به پرواز کرد.

…………………………………………………..

گاهی لازم است برای بالا رفتن، شاخه‌های زیر پایمان را ببریم.
 
چقدر به شاخه‌های زیر پایتان وابسته هستید؟
 
آیا توانایی‌ها و استعدادهایتان را می‌شناسید؟

 آیا ریسک می‌کنید؟



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، فلسفه، اجتماعی، ،


21 / 12 / 1391
ن : ما دو نفر

نيازمنديها


"به یک اتفاق خوب جهت افتادن

 

نیازمندیم!"



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، طنز، اجتماعی، ،


13 / 12 / 1391
ن : ما دو نفر

آخه چرا انقدر لجبازين

ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺑﭽﮕﯽ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ

ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺑﻬﻤﻮﻥ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻦ"ﻣﺴﻮﺍﮎ"ﺿﺮﺭ

ﺩﺍﺭﻩ،ﺍﻻﻥ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺩﻧﺪﻭﻥ ﺩﺭﺩ ﻧﺪﺍﺷﺖ ... !!!

همه دور هم جمع میشدیم یواشکی مسواک میزدیم.



:: موضوعات مرتبط: طنز، اجتماعی، ،


10 / 12 / 1391
ن : ما دو نفر

قابل توجه بعضياااااااااا

خدايا لطفا برو و به بعضي از آنهاييکه ايمان آورده اند يادآوري

کن که تو خدا هستي نه آنها !!



:: موضوعات مرتبط: فلسفه، طنز، اجتماعی، ،


1 / 12 / 1391
ن : ما دو نفر

سخنان عمقي ( روش فكر كن)

آدمیزاد بی غذا دو ماه دوام می آورد


بی آب ، دو هفته


بی هوا ، چند دقیقه


بی”وجـــدان”، خـیلی . . .


متاسفانه خیلی !

.

.

مـــــــا،


نســـــلی هستیم کــــه،


بهـــــــترین حــــــــرفهــــــای زندگــــــیمان را نگفتیـــــم…


تایــــــپ کردیـــــــــم
.
.

ای کاش آدما می فهمیدن که خوشبخت شدنشون


در گرو بدبخت شدن آدمای دیگه نیست !
.
.

خاص بودن توی مغز اتفاق میفته ، نه توی عکس !
.
.

نیازی نیست اطرافمون پر از آدم باشه …


همون چند نفری که اطرافمون هستند ، آدم باشند کافیه !
.
.

کاش کسی یاد معلم ها می داد :


اول مهر شغل پدر‌ها را نپرسند ؛


وقتی هنوز احترام به همه‌ی شغل ها را و افتخار به

 

همه‌ی پدر‌ها را یاد دانش آموزانشان نداده‌اند !


حالا قصه ی چشمان یتیمی که نم می‌خورد ، بماند …
.
.

سکوت من هیچ گاه نشانه ی رضایتم نبود !


من اگر راضی باشم ، با شادی می خندم !
.
.

مردم اینجا چقدر مهربانند ، دیدند کفش ندارم ، برایم پاپوش درست کردند



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، فلسفه، ادبیات، اجتماعی، ،


1 / 12 / 1391
ن : ما دو نفر

بادکنک سیاه

در یک شهربازی پسرکی سیاهپوست به

 

مرد بادکنک فروشی نگاه می کرد که از قرار معلوم

فروشنده مهربانی بود.

بادکنک فروش برای جلب توجه یک بادکنک قرمز را رها کرد

تا در آسمان اوج بگیرد و بدینوسیله جمعیتی

از مشتریان جوان را جذب خود کرد .

سپس بادکنک آبی و همینطور یک بادکنک زرد

و بعد ازآن یک بادکنک سفید را رها کرد.

بادکنک ها سبکبال به آسمان رفتند و اوج گرفتند و ناپدید شدند.

 

پسرکی سیاهپوست هنوز به تماشا ایستاده بود

و به یک بادکنک سیاه خیره شده بود.

تا این که پس از لحظاتی به بادکنک فروش نزدیک شد

و با تردید پرسید : ببخشید آقا! اگر بادکنک سیاه را هم

رها می کردید آیا بالا می رفت ؟

مرد بادکنک فروش لبخندی به روی پسرک زد

و با دندان نخی را که بادکنک سیاه را نگه داشته بود برید

و بادکنک به طرف بالا اوج گرفت وپس از لحظاتی گفت :

" پسرم آن چیزی که سبب اوج گرفتن بادکنک می شود رنگ

آن نیست بلکه چیزی است که در درون خود بادکنک قرار دارد"

دوست من ... چیزی که باعث رشد آدمها میشه رنگ و ظواهر نیست ...

 

رنگ ها ... تفاوت ها ... مهم نیستند ...

مهم درون آدمه، چیزی که در درون آدم ها است

تعیین کننده مرتبه و جایگاهشونه و هرچقدر

ذهنیات ارزشمندتر باشه ، جایگاه والاتر

و شایسته تری نصیب آدم ها میشه.

 



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، فلسفه، اجتماعی، ،


1 / 12 / 1391
ن : ما دو نفر

نظر ریاضیدانان درمورد زنان و مردان

 

 

روزی از دانشمندی ریاضیدان  نظرش را درباره زن و مرد  پرسیدند.
جواب داد:  
   
اگر

     
زن یا مرد دارای ( اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =1
    
اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم =10
   
اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =100
   
اگر دارای (اصل و نصب) هم باشند پس سه تا صفر

 

    جلوی عدد یک میگذاریم =1000
ولی اگر زمانی عدد یک رفت (اخلاق) چیزی به جز صفر باقی نمی ماند

 

 

 

و صفر هم به تنهایی هیچ نیست ، پس آن انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت.

 

 



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، فلسفه، اجتماعی، ،


14 / 11 / 1391
ن : ما دو نفر

جاده اي به نام موفقيت


جاده ي موفقيت سر راست نيست

پيچي وجود دارد به نام شكست

دور برگرداني به نام سردر گمي

سرعت گير هايي بنام دوستان

چراغ قرمز هايي بنام دشمنان

چراغ احتياط هايي بنام خانواده

تاير هاي پنچري خواهيد داشت به نام شغل

اما اگر يدكي بنام عزم داشته باشيد

موتوري به نام استقامت

و راننده اي بنام خدا

به جايي خواهيد رسيد كه موفقيت نام دارد




:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، فلسفه، اجتماعی، ،


2 / 11 / 1391
ن : ما دو نفر

تكيه گاه




:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، فلسفه، اجتماعی، ،


1 / 11 / 1391
ن : ما دو نفر

خنده بازار 6

 

.

 

اومدم یه آدم خیلی خوشتیپ رو بغل کنم

خوردم به آینه!

.

.

 


خیلی وقت احساس امریکایی بودن دارم چون هیچ غلطی نمیتونم بکنم

 

.

 

.

 


لامصـــب با این نرخ سکه
دیگه دختر مذهبی هم نمیشه گرفت !!14 تا سکه هم حساب میكنی خيلی زیاده !
باید یکی و پیدا کنیم به 5 تن راضی باشه

 

.

 

.

 

یکی از دوستام گفت : یه دوست دختر خوب دارم در حدِ تیم ملی
منم گفتم : اگه منظورت تیم ملی الآنه،باید بگم که خاک تو سرت با این انتخابت

 

.

 

.

 


همیشه میگن شکست مقدمه پیروزیه نمیدونم پس من کی از دور مقدماتی صعود میکنم

 

.

 

.

 


آیا میدانید این زوج‌های عاشقی که روی ریل قطار و به سمت غروب خورشید قدم می‌زنند،
یا تا حالا قطار سوار نشده اند یا اگه سوار شده اند دستشویی نرفته اند،
یا اگه دستشویی رفته اند به سیستم دفع فاضلاب قطار دقت نکرده اند؟

 

.

 

.

 

رفتم داروخونه یه قرص ضد حساسیت گرفتم.
تو عوارض جانبیش نوشته:
سردرد، سرگیجه، نفخ، حالت تهوع، اختلال در خواب
دو بینی، اختلال در تشخیص، نارسایی کبد، نارسایی کلیه
نارسایی قلب، سکته قلبی، سکته مغزی، مرگ ناگهانی !
فکر کنم اگه سیانور می گرفتم، عوارضش کمتر بود

 

.

 

.

 

میدونید چرا روی خیابان ولی عصر این اسمو رو گذاشتن ؟؟؟
چون صبح و ظهر
هیچ خبری نیست
ولی عصصصصصصصصصر، بیا ببین چه خبره

 

.

.

 

دقت کردین وقتی میرین دکتر

مریض قبل شما ٣ ساعت تو اتاق دکتره

ولی وقتی نوبت شما که میشه دو ثانیه معاینه میشین و میایینبیرون! ؟

.

.

.

فقط کافیه در ماشینت باز باشه ، عالم و آدم میان بغل دستت که بگن در ماشین بازه …

حالا اگه بی بنزین تو خیابون بمونی ، هیشکی آدم حسابت نمیکنه !

.

.

 

هر وقت دره این یخچال لامصــب رو باز میکنیم خالیه ها،

حالا اگه بخوایم یه قابلمه کوچیک

تو یخچال جا بدیم

باس یه ساعت پازل حل کنیم با محتویات ، تا بتونیم جاش بدیم ..!

.

.

ﻏﻀﻨﻔﺮ ﺗﻮ ﺍﻧﻮﺑﻮﺱ ﺗﺎ ﻧﺸﺴﺖ ﯾﻪ ﭼﮏ ﺯﺩ

ﺗﻮ ﮔﻮﺵ ﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﯿﺶ!!!

ﯾﺎﺭﻭ ﮔﻔﺖ ﺩﯾﻮﻧﻪ ﭼﺘﻪ ﭼﺮﺍ ﻣﯿﺰﻧﯽ ؟؟؟

ﻏﻀﻨﻔﺮ:ﺭﺍﻩ ﻃﻮﻻﻧﯿﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻬﻮ ﺯﺭ ﺯﺭ

ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻧﮑﻨﯽ =))

.

.

آیا میدانید کوتاه‌ترین جنگ در سال ۱۸۹۶ بین زانزیبار و انگلستان که ۳۸ دقیقه طول کشید؟؟؟!!!

فک کنم رفتن لب مرز به هم فحش دادن برگشتن

.

.

اون نونواهایی که نونو میچسبونن به تنور همه رپرن ، شما حرکاتو دقت کن !

.

.

دختره فرم دانشگاه پر کرده:

نام:پریسا ….

نام خانوادگی:جلالی ….

فرزند: سوم!!

این چطوری کنکور قبول شده واسم سواله!؟

.



:: موضوعات مرتبط: طنز، اجتماعی، ،


5 / 10 / 1391
ن : ما دو نفر

زندگي چيست؟.........

 

زندگي با همه وسعت خويش ، محفل ساكت غم خوردن نيست

حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نيست

اضطراب وهوس ديدن و ناديدن نيست

زندگي جنبش و جاري شدن است

زندگي کوشش و راهي شدن است

از تماشاگه آغازحيات تا به جايي كه خدا مي داند.



:: موضوعات مرتبط: ادبیات، اجتماعی، ،


18 / 9 / 1391
ن : ما دو نفر

برگه ریاضی مجتبی


نا مساوی

 

پرونده اش را زیر بغلش گذاشتند و بیرونش کردند. ناظم با رنگ قرمز و چهره برافروخته فریاد کشید :

 

بهت گفته باشم ، تو هیچی نمی شی ، هیچی!!!

 

مجتبی نگاهی به همکلاسی هایش انداخت ، آب دهانش را قورت داد. خواست چیزی بگوید اما ، سرش را پایین انداخت و رفت.

 

برگه مجتبی ،  دست به دست بین معلم ها می گشت. اشک و خنده دبیران در هم آمیخته بود.

امتحان ریاضی ثلث اول :

 

سئوال : یک مثال برای مجموعه تهی نام ببرید

 

جواب : مجموعه آدم های خوشبخت فامیل ما

 

سئوال : عضو خنثی در جمع کدام است ؟

 

جواب : حاج محمود آقا ، شوهر خاله ریحانه که بود و نبودش در جمع خانواده هیج تاثیری ندارد و گره ای از کار هیچ کس باز نمی کند  

سئوال : خاصیت تعدی در رابطه ها چیست ؟  

جواب : رابطه ای است که موجب پینه دست پدرم, بیماری لاعلاج مادرم و گرسنگی همیشگی ماست!

 

معلم ریاضی اشکش را با گوشه برگه مجتبی پاک کرد و ادامه داد  

سئوال : نامساوی را تعریف کنید  

جواب : نامساوی یعنی ، یعنی ، رابطه ما با آنها ، از مابهتران. اصلا نامساوی که تعریف و تمجید ندارد ، الهی که نباشد 

 سئوال : خاصیت بخش پذیری چیست ؟

جواب : همان خاصیت پول داری است آقا که اگر داشته باشی در بخش بیمارستان پذیرش می شوی و گرنه مثل خاله سارا بعد از جواب کردن بیمارستان تو راه خانه فوت می کنی

 

سئوال : کوتاه ترین فاصله بین دو نقطه چه خطی است ؟  

جواب : خط فقر ، که تولد لیلا ، خواهرم را ، سریعا به مرگش متصل کرد  

 
برگه در این نقطه کمی خیس بود و غیر خوانا ، که شاید اثر قطره اشک مجتبی بود  

معلم ریاضی ،  ادامه نداد برگه را تا کرد ، بوسید و در جیبش گذاشت  

مجتبی دم در حیاط مدرسه رسیده بود ،  

برگشت با صدای لرزانش فریاد زد  

آقا اجازه : گفتید هیچی نمی شیم ؟ هیچی ؟  

بعد عقب عقب رفت ، در حیاط را بوسید

 

و پشت در گم شد



:: موضوعات مرتبط: اجتماعی، ،


16 / 9 / 1391
ن : ما دو نفر

مومن


من روزه نمیگیرم ولی هر روز از آن دخترک فال فروش

فالی را میخرم که هیچوقت نمیخوانم ...


خدای من؛ نگاه مهربان دوستی است که در غمها تنهایم نمیگذارد ...


مسجد من خانه مادربزرگ پیر و تنهایم است که

با دیدن من کلی دلش شاد میشود ..

 

خدای من دوست انسانهاست نه پادشاه آنها





:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، فلسفه، اجتماعی، ،


13 / 9 / 1391
ن : ما دو نفر

كاملا صحيح

 

 

 

فرستنده : لعيا درخشاني فر



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، فلسفه، ادبیات، اجتماعی، علمی ، ،


5 / 9 / 1391
ن : ما دو نفر

ملا نصرالدين

ملانصرالدین به یکی از دوستانش گفت: خبر داری

 

فلانی مرده؟

 

دوستش گفت: نه! علت مرگش چه بود؟

 

ملا گفت: علت زنده بودن آن بیچاره معلوم نبود

 

چه رسد به علت مرگش!



:: موضوعات مرتبط: فلسفه، اجتماعی، ،


5 / 9 / 1391
ن : ما دو نفر

كمي بيشتر بيانديش

لازم نیست برای طولانی زیستن،

    به روزهای زندگی ات اضافه کنی،   

     تلاشت این باشد که

    "زندگی" را به روزهایت اضافه کنی ....

.

.

.

زندگی مانند بازی شطرنج است، قبل از حرکت کاملاً فکر کنید ...

(چارلز باکتون)

.

.

.

در زندگی خانوادگی، شوم ترین کلمات این دو هستند:

" مال من "  ، " مال تو "




:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، فلسفه، اجتماعی، ،


3 / 9 / 1391
ن : ما دو نفر

معلم و دانش‌آموز

در روز اول سال تحصیلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد

کلاس شد و پس از صحبت هاى اولیه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت

که همه آن ها را به یک اندازه دوست دارد و فرقى بین آنها قائل نیست.

البته او دروغ می گفت و چنین چیزى امکان نداشت.


.... در ادامه مطلب              داستان كوتاه قشنگيه ، حتما بخونيد



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، فلسفه، اجتماعی، ،


3 / 9 / 1391
ن : ما دو نفر

ارزش یک انسان


سخنران در حالی که یک بیست دلاری را بالای دست برده بود،

از افراد حاضر در سمینار پرسید: چه کسی این ۲۰ دلار

را می‌خواهد؟ دست‌ها همه بالا رفت، او گفت: قصد دارم

این اسکناس را به یکی از شما بدهم؛ اما اول اجازه بدهید

کارم را انجام دهم.

 

.........در ادامه مطلب



:: موضوعات مرتبط: فلسفه، اجتماعی، ،


2 / 9 / 1391
ن : ما دو نفر

سخنان گرانبها از بزرگان

 

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، فلسفه، ادبیات، اجتماعی، ،


23 / 8 / 1391
ن : ما دو نفر

بیشتر آرام و بی صدا باشید

 

رودخانه ها آب خود را مصرف نمی کنند

 

درختان میوه خود را نمی خورند

 

خورشید گرمای خود را استفاده نمی کند 

گل ، عطرش را برای خود گسترش نمی دهد

 

نتیجه :

 

زندگی برای دیگران ، قانون طبیعت است . . .

 

.

 

.

 

.


 

 

 
.
.
 
سطر ها بسیار موثر هستند
 
 
چون به شما میفهمانند که :
 
 
۱٫ نظم و ترتیب همیشه در اولویت است
 
 
۲٫ سکوت معنی دار بهتر از کلمات بی معنی است . . .
 
 
.
 
.
 
 
در مسابقه بین شیر و گوزن ، بسیاری از گوزن ها برنده
 
میشوند
 
 
 
چون شیر برای غذا میدود و آهو برای زندگی
 
پس
 
 
” هدف مهم تر از نیاز است “
 
.
 
.
 
یک جمله فوق العاده ، که در هر ایستگاه اتوبوس ژاپنی
 
 
نوشته شده است
 
 
اتوبوس متوقف خواهد شد ، اما شما پیاده روی به سمت هدف
 
را ادامه دهید . .
.
.
.
 
 
من نمی‌گویم که ١٠٠٠ شکست خورده‌ام.
 
 
من می‌گویم فهمیده‌ام ١٠٠٠ راه وجود دارد که می‌تواند باعث
 
شکست شود . .
 
 
(توماس ادیسون)
 
.

.

 
از گوش دادن به سخنان دشمنانتان غافل نباشید
 
 
آنها اشتباهات شما را به خوبی بیان میکنند !
 
 
(شکسپیر)
 
.

.

 
اگر شما برای انجام کاری که باید انجام بدهید ، راهی پیدا کردید
 
 
آن را انجام خواهید داد
 
 
در غیر این صورت ، یک بهانه برای انجام ندادن پیدا کردید . . .
 
.

.

 
طوطی صحبت میکند ، اما اسیر قفس است
 
 
اما عقاب سکوت میکند و دارای اراده پرواز . . .
 
.

.

 
ما در زندگی آسایش را با کسانی داریم که با ما موافق هستند
 
 
اما
 
 
زمانی رشد میکنیم با کسانی که با ما اختلاف نظر دارند . . .
 
.

 

.

 
اگر شما یک سیب بد طعم را خورده باشید
 
 
میتوانید طعم یک سیب خوب را درک کنید
 
 
پس ، از تلخی های زندگی درس بگیرید تا بتوانید آن را
 
درک کنید
 
.

.

 
اگر رنجی نمی بردیم
 
 
هرگزمهربان بودن را نمی آموختیم . . .
 
 
.

.

 
چنان زندگی کن که کسانی که تو را می شناسند، اما خدا را نمی شناسند
 
 
بواسطه آشنایی با تو، با خدا آشنا شوند . . .
 
.

.

 
به کسانی که به شما حسودی میکنند احترام بگذارید !

زیرا اینها کسانی هستند که از صمیم قلب معتقدند شما بهتر از آنانید .

 




:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، فلسفه، اجتماعی، ،


18 / 8 / 1391
ن : ما دو نفر

خنده بازار 4

پسره ۸ سالشه از باباش تبلت میخواد

والا ما ۸ سالمون بود دستمونو گاز میگرفتیم

که جاش بمونه شبیه ساعت مچی بشه

.

.

 

یه فولدر خیلی شخصی و خصوصی دارم توی لپتاپم

اسمشُ گذاشتم “غرب از نگاه استاد رحیم پور ازغدی”

اینجوری دیگه فکر نکنم کسی بازش کنه :|

.

.

 

شانس ، زنگ در بقیه رو میزنه با کله میره تو !

به ما که میرسه زنگ میزنه فرار میکنه !

.

.

 

نصیحت کردن در خانواده ها باید ساماندهی بشه

ینی مثل معاینه فنی یه برچسب بزنن روت که قبلا نصیحت شدی

دوباره یکی نیاد در مورد همون موضوع حرف بزنه !

.

.

وحشتناک ترین لحظه ی دوران مدرسه این بود

که صبح دیر برسی مدرسه و ببینی هیچکی

تو حیاط نیست!

.

.

مگس ها ۲۴ ساعت عمر میکنن …

به جز اونایی که میان تو اتاق من …اونا عمرشون نا محدوده :|

.

.

سه چیز تو زندگی هست که اگه رعایت کنین آدم موفقی میشین!

حالا برید تحقیق کنید این سه تا چیز چیه!

اینجوری هم نگام نکنید، من اگه خودم بلد بودم که الآن اینجا نبودم!! :|D:

.

.

 

نشد یه بار این خانواده بپرسن صبونه میخوری

ما هم با ناز بگیم بیارین تو رختخوابم لطفاً

یعنی گفتیم ها

منتهی جوابش در خور مقام ما نبود نادیده گرفتیم !

.

.

دختره میگه:اومدم بپیچم دستم خورد به برف پاک کن

واسه اینکه جلوی پسرای دانشگاه ضایع نشم آب پاشم زدم!

یک دختره دیگه اومده زیرش کامنت گذاشته میگه:زکی!

من موقع راه افتادن خاموش کردم پیاده شدم کاپوت رو زدم بالا

الکی به امداد خودرو هم زنگ زدم و منتظرشون وایسادم !

.

.

هر وقت کسی بهتون گفت : یه چیزی بگم ؟ بگید نه نگو

چون اگه بگی بگو ، میگه هیچی ولش کن !

پیشگیری بهتر از درمان است … البته اینا کلا لاعلاج هستن !

.

.

 باقي در ادامه مطلب....



:: موضوعات مرتبط: طنز، اجتماعی، ،


15 / 8 / 1391
ن : ما دو نفر

دستهای مهربان

عاشقانه های من؛

انسانیت؟!!!

این روزها واژه ی غریبی است. برای من شکم سیرم, سفره پر از نانم و گوشتهای آبگوشتم است که اهمیت دارد؟! چشمانم در تلالو ویترین های مغازه سرکوچه مان جامانده و دغدغه قبل از خوابم رسیدن به صف بلیط سینمای فردایم است..

چه اهمیت دارد که کودکی چند کوچه پایین تر از معرفت ما؛ گلویش در پی یک جفت کفش پاره ای, پراز طنین بغض باشد,

تعلیم 21 ساله پدرو مادرم در این خلاصه شده است که جامعه گرگ است و میدرد و تو نیز باید گرگ باشی تا بره دریده شده نباشی...

مادرم, پدرم!

اشکی و بغضی کنون در نگاهم گره خورده از غم کودکانی که دریده میشوند نه به دست گرگها, بلکه زیر نردبان هایی که ما میگذاریم تا خودمان را به سقف ملکوت برسانیم, خدارا سوگند من خدا را درپایین نردبان هایتان دیدم که دست گیری میکرد از مردمانی که جز او کسی ندارند.

به خود خدا سوگند برق اشک را در چشمان خدا دیدم که به شما نگاه میکرد و آهـــ میکشید!

کاش ... کاش...

کاش میتوانستم سمت وسوی چشمان تان را از آسمان بگیرم تا بکشانم به کوچه پس کوچه هایی که غمشان را فقط خدا میداند و قلم های دردمند..

کاش اتوبوس های شهرمان کمی بیرون از شلوغی شهرها میرفتن و می بردند این چشم های شهر زده را به خرابه های مردمانی شبیه ما ولی دوووور از ما..

کاش همان جا می ماندیم. آنقدر می ماندیم که با غم هایشان هم کاسه میشدیم. کمی دل میخریدیم و کمی غم خواری میکردیم, امیدی میدادیم

و بوسه ای می زدیم بر دستان مادری شان که با شرافت طعم تلخ فقر را به جان میخرند و میگویند خدا بزرگه... شکــــــر

و این شکــــــر برای من امتدادی داااااشت. امتدادی عجیب بلند..

این شکـــر مرا از خودم جدا کرد. همه "کاش" هایم را در واجگاهشان گم کردم, همه غم هایم را و هم ناله های بی امتدادم راااا...

همه شان رفتند به امان خدااا

و من میگویم خدایا شکـــــــر ...

و بعد از همه این شب گویی ها, به قلبم دستی میکشم و امیدوارتر میشوم به آینده دنیــــــا

به آینــــده همه مردمان, سیاه وسفید, بلند وکوتاه, زیبا و نا زیبا.. 

به آینده همه قلب ها, همه رنگها و همه زبان ها..

چشمانم را خوب میشویم تا خیلیــــ زیـــــــــاد "جور دیگری" ببینم,

دین را میگذارم برای حساب و کتاب خدا.. فقط چشمم قلب ها را میبیند,

من به آینده زمین امیدوارترم, به آینده ای که به اندازه "خودم" خواهم ساخت؛

امروز تصمیم گرفته ام ناله هایم را در صندوقچه ی غم هایم بایگانی کنم و

از خودم شروع کنــــــــــــــــــــم..

یک عاشقانه در کاینات به اندازه من

من از ریاضی خوب یاد گرفته ام که همیشه 1 بزرگتر از 0 است

و من با این امید شروع میکنم به عاشقانه جدیدی در این دنیـــــا..

آریــــــ ...



:: موضوعات مرتبط: ادبیات، اجتماعی، ،


13 / 8 / 1391
ن : ما دو نفر

فرق ديوانه و احمق


 

 

خودرو مردی در هنگام رانندگی، درست جلوی حیاط
 
یک تیمارستان پنچر شد و مجبورشد همانجا به تعویض
 
لاستیک بپردازد.

 

هنگامی که سرگرم این کار بود، ماشین دیگری .... ادامه مطلب




:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، فلسفه، اجتماعی، ،


9 / 8 / 1391
ن : ما دو نفر

ساده زندگی کن


صبح که از خواب بیدار شد رو سرش فقط سه تار مو مونده بود

با خودش گفت:


"هییم! مثل اینکه امروز موهامو ببافم بهتره! "و موهاشو بافت

 

و روز خوبی داشت!


فردای اون روز که بیدار
شد دو تار مو رو سرش مونده بود

 

"هیییم! امروز فرق وسط باز میکنم"

 

این کار رو کرد و روز خیلی خوبی داشت ...


پس فردای اون روز تنها یک تار مو رو سرش بود

 

"اوکی امروز دم اسبی میبندم"


همین کار رو کرد و خیلی بهش میومد !


روز بعد که بیدار شد هیچ مویی رو سرش نبود!!!

 

فریاد زد ایول!!!! امروز


درد سر مو درست کردن ندارم!



همه چیز به نگاه تو بر میگرده !

 

هر کسی داره با زندگیش میجنگه


ساده زندگی کن



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، طنز، اجتماعی، ،


6 / 8 / 1391
ن : ما دو نفر

خنده بازار 2

 

.

.

 

آیا می دونین اولین کسی که عبارت «مردا همه مثل همن» رو به کار برد، یه زن چینی بود که شوهرشو تو بازار گم کرده بود؟

.

.

پسرا هجده ماه میرن خدمت، اندازه 18 سال خاطره تعریف می کنن! لامصبا همشونم قهرمان پادگان بودن.

.

.

به کافه چی گفتم همان همیشگی ...
گفت زر نزن، مثل آدم بگو چی می خوری!

.

.

معلوم نیست این درس عبرت چند واحده، لامصب تموم نمیشه

.

.

حساب کنید قیافه دخترای دوران حافظ و سعدی چه جوری بوده که خال کنج لب یار آپشن محسوب می شده!

.

.

ماکارونی عزیز
با سلام
لطفا از قیمه یاد بگیر. اونم مثل تو نارنجیه ولی دور دهنمونو به شعاع پنجاه سانت رنگ آمیزی نمی کنه!

.

.

این آینه آسانسور معلوم نیست چه نیرویی توش نهفته که آدمو وادار به شکلک درآوردن می کنه

.

.

باقي در ادامه مطلب........

 



:: موضوعات مرتبط: طنز، اجتماعی، ،


30 / 7 / 1391
ن : ما دو نفر

خنده بازار

 

 

عاشقانه های موز و هویج !

 

.

.

آقا من چن سال پیش رمز موفقیتمو عوض کردم

الان هر کاری میکنم یادم نمیاد

۳ بارم اشتباه زدم بلوک شد :|

میشه زندگیمو بسوزونم یکی دیگه بگیرم !؟

.

.

.

فـــقط کـــافیـــه چــــیزی رو نــــخواید

قطـــعا بـــه اون مــــیرسـید

تجربه دارم که میگم هاااا :|

.

.

.

دوستم اس ام اس داده واسه امتحان فردا خوندی؟

من: نه، کار داشتم نرسیدم. تو خوندی ؟

دوستم: نه دیگه، من هر وقت نمی خونم

بهت مسیج میدم که تو هم بگی نخوندم خیالم راحت شه

.

.

.

ماکه یه دلارم نداریم بخوایم غصه شو بخوریم

مشکل من تن ماهیه که از ١٨٠٠ شد ۴٠٠٠ تومن! تن ماهیم وارد میکنن مگه؟!

.

.

.

ضربه روحی که یخچال خالی به من وارد می کنه، عشق دوران جوونیم نتونست وارد کنه

.

.

.

تنها موجودی که با نشستن به موفقیت می رسد مرغ است.

.

.

یک بنده خدایی می گفت: حالا درسته ما قصد ازدواج نداریم ولی خب آخه یه خواستگار نباید بیاد برامون؟

.

.

یه سری لذت‌ها هم مختص ایرانه

مثلا یه پول پاره‌پوره رو یجوری به یه راننده‌ای ، بقالی… بدی ازش خلاص شی.

آدم احساس پیروزی می‌کنه !

.

.

 

 باقي در ادامه مطلب.....  حتما بخونيد .  جالبه

 

 

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: طنز، اجتماعی، ،


11 / 7 / 1391
ن : ما دو نفر

جملات پر معنا



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، فلسفه، اجتماعی، ،


10 / 7 / 1391
ن : ما دو نفر

ادیسون و آزمایشگاهش


اديسون در سنين پيري پس از كشف لامپ، يكي از ثروتمندان آمريكا به شمار مي رفت و
درآمد سرشارش را تمام و كمال در آزمايشگاه مجهزش كه ساختمان بزرگي بود هزينه مي
كرد...

اين آزمايشگاه، بزرگترين عشق پيرمرد بود . هر روز اختراعي جديد در آن شكل مي گرفت
تا آماده بهينه سازي و ورود به بازار شود.

در همين روزها بود كه نيمه هاي شب از اداره آتش نشاني به پسر اديسون اطلاع دادند،
آزمايشگاه پدرش در آتش مي سوزد و حقيقتا

كاري از دست كسي بر نمي آيد و تمام تلاش ماموان فقط برا ی جلوگيري از گسترش آتش به
ساير ساختمانها است!

آنها تقاضا داشتند كه موضوع به نحو قابل قبولي به اطلاع پيرمرد رسانده شود...

پسر با خود انديشيد كه احتمالا
پيرمرد با شنيدن اين خبر سكته مي كند و لذا از بيدار كردن او منصرف شد و خودش را به
محل حادثه رساند و با کمال تعجب ديد كه پيرمرد در مقابل ساختمان آ زمايشگاه روي يك
صندلي نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره مي كند!!!

پسر تصميم گرفت جلو نرود و پدر را
آزار ندهد. او مي انديشيد كه پدر در بدترين شرايط عمرش بسر مي برد.

ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را
ديد و با صداي بلند و سر شار از شادي گفت: پسر تو اينجايي؟

مي بيني چقدر زيباست؟!! رنگ آميزي شعله ها را مي بيني؟!! حيرت آور است!!!

من فكر مي كنم كه آن شعله هاي بنفش به علت سوختن گوگرد در كنار فسفر به وجود آمده
است ! واي! خداي من، خيلي زيباست ! كاش مادرت هم اينجا بود و اين منظره زيبا را مي
ديد . كمتر كسي در طول عمرش امكان ديدن چنين منظره زيبايي را خواهد داشت! نظر تو
چيست پسرم؟!!

پسر حيران و گيج جواب داد : پدر تمام زندگيت در آتش مي سوزد و تو از زيبايي رنگ
شعله ها صحبت مي كني؟!!!!!!

چطور ميتواني؟! من تمام بدنم مي لرزد و تو خونسرد نشسته اي؟!

پدر گفت : پسرم از دست من و تو كه
كاري بر نمي آيد . مامورين هم كه تمام تلاششان را مي كنند. در اين لحظه بهترين كار
لذت بردن از منظره ايست كه ديگر تكرار نخواهد شد...!

در مورد آزمايشگاه و باز سازي يا نو سازي آن فردا فكر مي كنيم ! الآن موقع اين كار
نيست! به شعله هاي زيبا نگاه كن كه ديگر چنين امكاني را نخواهي داشت!!!

توماس آلوا اديسون سال بعد مجددا در
آزمايشگاه جديدش مشغول كار بود و همان سال يكي از بزرگترين اختراع بشريت يعني ضبط
صدا را تقديم جهانيان نمود . آري او گرامافون را درست يك سال پس از آن واقعه اختراع
کرد...

مشكلات امروز ما نبايد باعث شوند كه،
دست از تلاش براي موفقيت فردايمان برداريم



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، اجتماعی، ،


23 / 6 / 1391
ن : ما دو نفر

شمس و مولانا

می گویند:روزی مولانا ،شمس تبریزی را به خانه اش دعوت کرد. شمس به خانه ی جلال الدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید: آیا برای من شراب فراهم نموده ای؟
مولانا حیرت زده پرسید: مگر تو شراب خوارهستی؟!
شمس پاسخ داد: بلی.
مولانا: ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!!
ـ حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن. .........  در ادامه مطلب



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، فلسفه، ادبیات، اجتماعی، ،


22 / 6 / 1391
ن : ما دو نفر

سلام زلزله

سلام زلزله
 
دیروز که آمدی من و لیلا و حمید روزه کله گنجشکی بودیم


فرصت افطار را هم ندادی

عجله ات برای چه بود ؟
...
 
همه سنگ ها و کلوخ هایی که پدر بنام سقف
 
بر سرمان انباشته بود

پیکرهای کوچک مان را در هم پیچید

ما رفتیم ولی روح کوچکم دید که خیلی ها آمدند

آنها که هیچ گاه در روستایمان ندیده بودمشان

لودر هم آوردند ، با کلی کمپوت شیرین و بسته های غذا
 
میدانی لودر همان ماشینی ست که
 
در شهر ها برای ساخت خانه از آن استفاده می کنند
 
 
ودر روستا ها برای برداشتن آوار از سر مردم


قرار است وام هم بدهند ،
 
دستور داده اند خیلی خیلی خیلی سریع
 
 
همان وامی که پدر هرگز نتوانست ،
 
برای گرفتن نصف آن نیزضامن پیدا کند
 
 
تا خانه بهتری برایمان بسازد
 
و مجبور نشود هی با گل و سنگ سقف را بپوشاند
 
 
وای پدر ، چقدر سنگین کرده بودی این آوار را
 
 
می دانی زلزله
 
 
با آمدن تو ، روستای ما را شناختند
 
 
می گویند کمک به زلزله زدگان ثواب دارد ،
 
 
درست ولی مگر کمک به روستاییان
 
 
برای زندگی بهتر ثواب ندارد؟
 

 

 
 
چرا برخی آدم ها برای بیدار شدن و لرزیدن قلب شان
 
 

 

به شش ریشتر لرزه احتیاج دارند ؟

می دانی زلزله به چه فکر می کنم
 
 
به روستای بعدی ، ثواب بعدی ، لودر بعدی
 
و درمانگاه بعدی
و به زنده های لودر و کمپوت ندیده
 
 
به پدرهایی که با تنگدستی ،
 
 
آوارهای بعدی را تکه ، تکه ، تکه
 
بر سقف خراب خود می چینند
 
 
تا روزی مریم و لیلا و حمیدشان را از زیر آن بردارند

می دانی زلزله
 

ما که رفتیم ولی خدا کند روزی بنویسند
 
 

ز مثل زندگی

 




:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، اجتماعی، ،


31 / 5 / 1391
ن : ما دو نفر

شهرت ظرفیت میخواهد

يكى از بهترين دروازه بانان فوتبال جهان دروازه بان تيم ملى اسپانيا كه در رئال مادريد صاحب ركوردهاى عجيب و غريبى شده، هفته قبل كارى كرد كه قلب همه انسان هاى عاطفى را لرزاند.

.............. در ادامه مطلب



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، اجتماعی، ،


26 / 5 / 1391
ن : ما دو نفر

بزرگان چنین گفته اند...


اگر یکـــ سال ثمر از کاری را خواستی گندم بکار، اگر دو سال خواستی درخت بکار
اما اگر صد سال ثمر خواستی به مردم یاد بده
" كـنـفـوسیـوس -- Confucius "

 

سخن بزرگان,جملات آموزنده,سخنان قصار


هـر حـقـیـقــتی از سـه مـرحـلـه می گـذرد:
ابـتـدا، بـه مـسـخره گـرفـتـه مـیـشود
بـعـد بـه شـدتـــــ بـا آن مـخالـفـتـــــ مـیـشـود
و در آخـر، بـه عـنـوان امـری بـدـیهـی پـذـیـرفـتـه میـشـود.
" آرتورشوپنهاور "

سخن بزرگان,جملات آموزنده,سخنان قصار

 

در ادامه مطلب بقيه را بخوانيد. واقعا زيباست.....



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، فلسفه، ادبیات، اجتماعی، ،


26 / 5 / 1391
ن : ما دو نفر

15 درس زندگی که در هیچ مدرسه ای یاد نمی دهند!

همگی ما همزمان با تحصیل در مدارس ، درسهایی از زندگی نیز می آموزیم که هردوی آنها مهم است .مشکل اصلی این است که زندگی قبل از ما هم جریان داشته و ما را هم مانند دیگران در مسیرش با خود می برد و این در حالی است که ما تازه در ابتدای یادگیری و کسب معلومات لازم برای زندگی هستیم و تنها امیدواریم که روزی به همه ی جوانب دست پیدا کنیم ، پس بطور منطقی دانش ما همیشه عقب تر از زندگی است.

در ادامه مطلب به درسهایی از زندگی اشاره کرده ایم که براحتی می توانید از آنها بهره بگیرید :



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، اجتماعی، علمی ، ،


26 / 5 / 1391
ن : ما دو نفر

قیمت یک ساعت کار

مردی دیروقت، خسته و عصبانی از سر کار به خانه بازگشت. دم در، پسر پنج ساله اش را دید که در انتظار او بود.

- بابا! یک سوال از شما بپرسم؟

- بله حتماً. چه سوال؟

- بابا شما برای هر ساعت کار چقدر پول می‌گیرید؟

مرد با عصبانیت پاسخ داد : این به تو ربطی نداره. چرا چنین سوالی می‌پرسی؟

- فقط می خواهم بدانم. بگویید برای هر ساعت کار چقدر پول می‌گیرید؟

- اگر باید بدانی می گویم. ۲۰ دلار.

- پسر کوچک در حالی که سرش پایین بود، آه کشید. بعد به مرد نگاه کرد و گفت: می‌شود لطفا ۱۰ دلار به من قرض بدهید؟

مرد بیشتر عصبانی شد و گفت :‌ اگر دلیلت برای پرسیدن این سوال فقط این بود که پولی برای خرید اسباب بازی از من بگیری، سریع به اتاقت برو و فکر کن که چرا اینقدر خودخواه هستی. من هر روز کار می کنم و برای چنین رفتارهای کودکانه ای وقت ندارم.

پسر کوچک آرام به اتاقش رفت و در را بست.

مرد نشست و باز هم عصبانی تر شد.

بعد از حدود یک ساعت مرد آرامتر شد و فکر کرد که شاید با پسر کوچکش خیلی خشن رفتار کرده است.

شاید واقعا او به ۱۰ دلار برای خرید چیزی نیاز داشته است.

بخصوص اینکه خیلی کم پیش می آمد پسرک از پدرش پول درخواست کند.

مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز کرد.

- خواب هستی پسرم؟

- نه پدر بیدارم.

- من فکر کردم پاید با تو خشن رفتار کرده ام. امروز کارم سخت و طولانی بود و ناراحتی هایم را سر تو خالی کردم. بیا این هم ۱۰ دلاری که خواسته بودی.

پسر کوچولو نشست خندید و فریاد زد : متشکرم بابا

بعد دستش را زیر بالشش برد و از آن زیر چند اسکناس مچاله بیرون آورد.

مرد وقتی دید پسر کوچولو خودش هم پول داشته دوباره عصبانی شد و گفت :‌ با اینکه خودت پول داشتی چرا دوباره تقاضای پول کردی ؟

بعد به پدرش گفت : برای اینکه پولم کافی نبود، ولی الان هست. حالا من ۲۰ دلار دارم. آیا می‌توانم یک ساعت از کار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بیایید؟ چون دوست دارم با شما شام بخورم…



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، اجتماعی، ،


21 / 5 / 1391
ن : ما دو نفر

مطالب کوتاه طنز

میازار موری که دانه کش است!

در مورد مورچه ای که دانه همراه اش نیست فتوایی صادر نشده!

می توانید بیازارید

.

.

.
مهندسی معکوس !

سر سفره دیدم غذا خیلی شور شده به مامان گفتم چرا اینقد غذا بی نمکه ؟

گفت اتفاقا من کلی نمک خالی کردم تو غذا

گفتم هاااااا !

اگه الان میگفتم غذات شوره میگفتی ما اصلا یه ماهه نمک نداریم تو خونه !

خواستم خودت اعتراف کنی!




:: موضوعات مرتبط: طنز، اجتماعی، ،


18 / 5 / 1391
ن : ما دو نفر

عجب خلاقيتي

 

پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده. یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر».

 

پدر با بدترین پیش داوری های ذهنی پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوند :

پدر عزیزم،

با اندوه و افسوس فراوان برایت می نویسم. من مجبور بودم با دوست‏‏ دختر جدیدم فرار کنم، چون می خواستم جلوی یک رویارویی با مادر و تو رو بگیرم.

 

من احساسات واقعی رو با 'کتی' پیدا کردم، او واقعاً معرکه ا

است، اما میدونستم که تو اون رو نخواهی پذیرفت، به خاطر تیزبینی هاش، خالکوبی هاش

: لباسهای تنگ ، موتور سواریش و به خاطر اینکه سنش از من خیلی بیشتره.

 

اما فقط احساسات نیست، پدر. اون حامله است. کتی به من گفت ما می تونیم شاد و خوشبخت بشیم. اون یک کانکس توی جنگل داره و کُلی هیزم برای تمام زمستون.

 

ما یک رؤیای مشترک داریم برای داشتن تعداد زیادی بچه. کتی چشمان من رو به روی حقیقت باز کرد که ويسكي واقعاً به کسی صدمه نمی زنه.

ما اون رو برای خودمون می کاریم، و برای تجارت با کمک آدمای دیگه ای که توی مزرعه هستن برای تمام کوکائینها و اکستازیهایی که می خوایم.

: در ضمن، دعا می کنیم که علم بتونه درمانی برای ایدز پیدا کنه، و کتی بهتر بشه. اون لیاقتش رو داره.

 

نگران نباش پدر، من 15 سالمه، و می دونم چطور از خودم مراقبت کنم. یک روز، مطمئنم که برای دیدارتون بر می گردیم، اونوقت تو می تونی نوه های زیادت رو ببینی.

*با عشق*

*پسرت "جک" *

 

پاورقی : پدر، هیچ کدوم از جریانات بالا واقعی

نیست، من خونه دوستم تامی هستم . فقط می خواستم بهت یادآوری کنم که در دنیا چیزهای بدتری هم هست نسبت به کارنامه مدرسه که روی میزمه. دوسِت دارم! هروقت برای اومدن به خونه امن بود، بهم زنگ بزن



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، طنز، اجتماعی، ،


10 / 5 / 1391
ن : ما دو نفر

زن خیابانی

زن : مگه اینجا مدرسه دولتی نیست !؟
مدیر : اگه دولتی نبود که می گفتم یک میلیون تومن بریز
زن : آقا آخه مدارس دولتی نباید شهریه بگیرن ؟
مدیر : این که شهریه نیست اسمش همیاریه !!!ه
زن : اسمش هر چی هست. تلویزیون گفته به همه مدارس بخشنامه شده که مدارس دولتی هیچگونه وجهی نمیتونن دریافت کنن
مدیر : خب برو اسم بچت را تو تلویزیون بنویس!! اینقدر هم وقت منو نگیر… زن : آقای مدیر من دو تا بچه یتیم دارم! آخه از کجا بیارم ؟!!
مدیر : خانم محترم! وقتی وارد اینجا شدی رو تابلوش نوشته بود یتیم خونه یا مدرسه؟! آقای مستخدم، این خانم رو به بیرون راهنمایی کن …!!!
....

زن با چشمهای پر اشک منتظر اتوبوس واحد بود، اتومبیل مدل بالائی ترمز کرد و زن سوار شد … روزنامه ای که روی صندلی جا مانده بود رو برداشت و بهش خیره شد: کمیته مبارزه با فقر در جلسه امروز … ستاد مبارزه با بیسوادی … تیتر درشت بالای صفحه نوشته بود: با 200000 زن خیابانی چه می کنید؟!! زن با خودکاری که از کیفش بیرون آورده بود عدد را تصحیح کرد:
با 200001 زن خیابانی چه می کنید ؟!!

پی نوشت: فاحشه را خدا فاحشه نیافرید؛ آنانکه در شهر نان قسمت میکنند، او را لنگ نان گذاشته اند، تا هر زمان لنگ هماغوشی ماندند، او را به نانی بخرند!

صادق هدایت 
 



:: موضوعات مرتبط: اجتماعی، ،


صفحه قبل 1 2 صفحه بعد


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سیب سبز زندگی و آدرس sibezendegi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در وبلاگ ما قرار میگیرد.