24 / 2 / 1391
ن : ما دو نفر

نامه ای از خدا

داستان در مورد نامه ای که برای امیلی آمد . زیباست . داستان در ادامه مطلب......



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، ،


24 / 2 / 1391
ن : ما دو نفر

قیمت یک معجزه

داستان قشنگیست حتما بخونید. در ادامه مطلب........



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، ،


22 / 2 / 1391
ن : ما دو نفر

عقاب

مردی تخم عقابی پیدا کرد و آن را در لانه مرغی گذاشت.

عقاب با بقیه جوجه ها از تخم بیرون آمد و با آن ها بزرگ شد.

در تمام زندگیش همان کارهایی را انجام داد که مرغها می کردند؛

برای پیدا کردن کرم ها و حشرات زمین را می کند و قدقد می کرد

و گاهی با دست و پا زدن بسیار، کمی در هوا پرواز می کرد.

سالها گذشت و عقاب خیلی پیر شد.

روزی پرنده با عظمتی را بالای سرش بر فراز آسمان ابری دید.

او با شکوه تمام، با یک حرکت جزئی بالهای طلاییش

برخلاف جریان شدید باد پرواز می کرد.

عقاب پیر بهت زده نگاهش کرد و پرسید: این کیست؟

همسایه اش پاسخ داد: این یک عقاب است. سلطان پرندگان.

او متعلق به آسمان است و ما زمینی هستیم.

عقاب مثل یک مرغ زندگی کرد و مثل یک مرغ مرد. زیرا فکرمی کرد یک مرغ است.

***

"اول از حصار اندیشه پوسیده ای که سالها در آن زندانی بوده اید رها شوید.

خود را بیابید،آنگاه آماده پرواز به سوی اهداف بزرگ شوید." 



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، ،


22 / 2 / 1391
ن : ما دو نفر

به راستي..

بعضی‌‌ها

آنقدر فقیر هستند

       که تنها چیزی که دارند پول است 

 



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، ،


22 / 2 / 1391
ن : ما دو نفر

چند سخن زيبا

گرفتن آزادی از مردمی که نمی خواهند برده بمانند سخت است
اما دادن آزادی به مردمی که می خواهند برده بمانند سخت تر است... 

***

مشکل جهان این است، که نادان ها کاملاً به خود یقین دارند،
در حالی که دانایان، سرشار از شک و گمانند ...

***

وقتی که پرکاهی به چشمتان می رود ، آن را بیرون می آورید . وقتی عادتی بد وارد روح شما می شود ، می گویید : سال دیگر معالجه اش می کنیم .

***

درد من حصار برکه نیست!
 درد من زیستن با ماهیانی است که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است
.



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، ،


21 / 2 / 1391
ن : ما دو نفر

كوچك اما عجيب



بدانید که خدا مشغول مواظبت از شماست ... 



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، ،


13 / 2 / 1386
ن : ما دو نفر

براي آغاز يك زندگي شاد و سعادتمند لازم نيست كه در انتظار بنشينيم

 

همه ما خودمان را چنين متقاعد مي كنيم كه
 
زندگي بهتري خواهيم داشت اگر:
 
شغلمان را تغيير دهيم
 

مهاجرت كنيم
 
با افراد تازه اي آشنا شويم
 
ازدواج كنيم
 
 
فكر ميكنيم،‌ زندگي بهتر خواهد شد اگر:
 
ترفيع بگيريم
 
اقامت بگيريم
 

با افراد بيشتري آشنا شويم
 

بچه دار شويم 
 

و خسته مي شويم وقتي:
 

مي بينيم رييسمان نمي فهمد
 
 
زبان مشترك نداريم
 
همديگر را نمي فهميم
 
مي‌بينيم كودكانمان به توجه مداوم نيازمندند
 
بهتر است صبر كنيم ... 

 

 

 

 

 

با خود مي گوييم زندگي وقتي بهتر خواهد شد كه :

 

........در ادامه مطلب




:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، ادبیات، اجتماعی، ،


13 / 2 / 1391
ن : ما دو نفر

افرادي كه به زندگي شما معني بخشيده‌اند، ارتباطي با

 
 
 
 
 فكر كنيد و سعي كنيد به سؤالات زير پاسخ دهيد:

 

 

 
1. پنج نفر از ثروتمندترين مردم جهان را نام ببريد..

 

 
 
2. برنده‌هاي پنج جام جهاني آخر را نام ببريد.
 

 
 
3. آخرين ده نفري كه جايزه نوبل را بردند چه كساني هستند؟
 

 
 
4. آخرين ده بازيگر برتر اسكار را نام ببريد.
 
 
 
 
 
 
 
 
نميتوانيد پاسخ دهيد؟ نسبتاً مشكل است، اينطور نيست؟

 
نگران نباشيد، هيچ كس اين اسامي را به خاطر نمي آورد.

 
 
روزهاي تشويق به پايان مي رسد! نشان هاي افتخار خاك
 

 
 
مي گيرند! برندگان به زودي فراموش ميشوند!

 

 

 

اكنون به اين سؤالها پاسخ دهيد:.....در ادامه مطلب




:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، ،


12 / 2 / 1391
ن : ما دو نفر

سرخ پوست ها

مردان قبیله سرخ پوست از رییس جدید می پرسن: «آیا زمستان سختی در پیش است؟»
رییس جوان قبیله که هیچ تجربه ای در این زمینه نداشت، جواب میده «براي
احتياط برید هیزم تهیه کنید»
بعد میره به سازمان هواشناسی کشور زنگ میزنه: «آقا امسال زمستون سردی در پیشه؟»
پاسخ: «اینطور به نظر میاد»،
پس رییس به مردان قبیله دستور میده که بیشتر هیزم جمع کنند و برای اینکه
مطمئن بشه یه بار دیگه به سازمان هواشناسی زنگ میزنه: «شما نظر قبلی تون
رو تایید می کنید؟»
پاسخ: «صد در صد»،
رییس به همه افراد قبیله دستور میده که تمام توانشون رو برای جمع آوری
هیزم بیشتر صرف کنند.
بعد دوباره به سازمان هواشناسی زنگ میزنه: «آقا شما مطمئنید که امسال
زمستان سردی در پیشه؟»
پاسخ: بگذار اینطوری بگم؛ سردترین زمستان در تاریخ معاصر!!!
رییس: «از کجا می دونید؟»
پاسخ: «چون سرخ پوست ها دیوانه وار دارن هیزم جمع می کنن!!

خیلی وقتها ما خودمان مسبب وقایع اطرافمان هستیم



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، ،


6 / 2 / 1391
ن : ما دو نفر

درسی ارزشمند از زندگی پروفسور حسابی

 

«پروفسور حسابی» چند نظریه‌ی مهم در علم فیزیک داشتند که مهم‌ترین و آخرین آن‌‌ها، نظریه‌ی «بی‌نهایت بودن ذرات» بود.

او در این ارتباط، با چندین دانشمند اروپایی مکاتبه و ملاقات می‌کند و همه‌ی آنان توصیه می‌کنند که بهتر است ‌به‌طور مستقیم با دفتر «پروفسور ‌انیشتین» تماس بگیرد بنابراین «پروفسور حسابی» نامه‌ای همراه با محاسبات مربوطه را برای دفتر ایشان در دانشگاه «پرینستون» می‌‌فرستد. بعد از مدتی، او به این دانشگاه دعوت می‌شود و وقت ملاقاتی با دستیار «‌انیشتین‌» برایش‌ مشخص می‌شود. پس از ملاقات با «پروفسور ‌شتراووس»، به ایشان گفته می‌شود که برای شما وقت ملاقاتی با پروفسور «‌انیشتین» تعیین می‌شود که نظریه‌ی خود را به‌صورت حضوری با ایشان مطرح کنید.
 
 پروفسور «حسابی» این ملاقات را چنین توصیف می‌کند:


:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، ،


6 / 2 / 1391
ن : ما دو نفر

راز زندگی کجاست؟

راز زندگی
 
در افسانه ها آمده روزی که خداوند جهان را آفرید   
 
فرشتگان مغرب را به بارگاه
 
خود فراخواند
 
و از آنها خواست تا برای پنهان کردن راز زندگی
 
 
پیشنهاد بدهند
 
یکی از فرشتگان به پروردگار گفت: آن را در زمین مدفون کن
 
فرشته دیگری گفت آن را در زیر دریاها قرار بده
 
سومی گفت راز زندگی را در کوهها قرار بده
 
 
ولی خداوند فرمود اگر من بخواهم به گفته های شما عمل کنم
 
 
فقط تعداد بسیار کمی از بندگانم میتوانند آن را بیابند
 
 
در حال که من می خواهم راز زندگی در دستر س
 
 
همه بندگانم باشد
 
 
فرشتگان مدتی فکر کردند اما هیچ کدام نمی دانستند کجا
 
 
یکی از انها گفت خدایا
 
 
تو دانایی و داناتر از تو نیست خدایا تو خود جواب
 
 
ما را بده زیرا تو دانای
 
حکیمی خدا فرمود ای فرشتگان من راز زندگی را
 
 
در قلب انسانها قرار میدهم
 

زیرا هیچکس به این فکر نمی افتد که برای پیدا کردن

 

آن باید به قلب خود و

درونش بنگرد.



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، ،


5 / 2 / 1391
ن : ما دو نفر

نگاه درست به زندگی

مرد را به عقلش نه به ثروتش
               زن را به وفایش نه به جمالش
                            دوست را به محبتش نه به ادعایش
                                            عاشق را به صبرش نه به ادعایش
مال را به برکتش نه به مقدارش
              خانه را به آرامشش نه به اندازه اش
                             اتومبیل را به کارآئیش نه به مدلش
                                            غذا را به کیفیتش نه به کمیتش
درس را به استادش نه به سختیش
            دانشمند را به عملش نه به مدرکش
                            مدیر را به عملکردش نه به جایگاهش
                                    نویسنده را به باورهایش نه به تعداد کتابهایش
شخص را به انسانیتش نه به ظاهرش
                           دل را به پاکیش نه به صاحبش
                                    سخنان را به عمق معنایش نه به گوینده اش

 

اینجوری بهتر شد.. اینه رسم زندگی !!!

شخص را به انسانیتش نه به ظاهرش!!

کاش روزی برسه که همه آدما با این نگرش به هم نگاه کنن..

من به آینده امیدوارم درپس این نگارگری های مزمن..



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، ،


5 / 2 / 1391
ن : ما دو نفر

حساب کن ببین چقدر نگرانی؟؟؟

فقط دو چیز وجود داره كه نگرانش باشی: اینكه سالمی  یا  مریضی.
اگر سالم هستی، دیگه چیزی نمونده كه نگرانش باشی؛
اما اگه مریضی، فقط دو چیز وجود داره كه نگرانش باشی: اینكه دست آخر خوب می شی  یا  می میری.
اگه خوب شدی كه دیگه چیزی برای نگرانی باقی نمی مونه؛
اما اگه بمیری، دو چیز وجود داره كه نگرانش باشی: اینكه به بهشت بری  یا  به جهنم.
اگر به بهشت بری، چیزی برای نگرانی وجود نداره؛
ولی اگه به جهنم بری، اون قدر مشغول احوالپرسی با دوستان قدیمی می شی كه وقتی برای نگرانی نداری!
پس در واقع هیچ وقت هیچ چیز برای نگرانی وجود نداره!!
مگه نه؟؟؟



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، ،


5 / 2 / 1391
ن : ما دو نفر

بیسکوییت سوخته

« کلید دستیابی به شادی تان را

در جیب کسی دیگر نگذارید،

آن را پیش خودتان نگهدارید.»


من یک بیسکوییت سوخته میل دارم .. شما چطور؟؟؟



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، ،


30 / 1 / 1391
ن : ما دو نفر

رویای پرواز

روزي سوراخ كوچكي در يك پيله ظاهر شد.

شخصي نشست و ساعت ها تقلاي پروانه براي بيرون آمدن از سوراخ كوچك پيله را تماشا كرد.

آن گاه تقلاي پروانه متوقف شد و به نظر مي رسيدكه خسته شده،و ديگر نمي تواند به تلاشش ادامه دهد.

آن شخص مصمم شد به پروانه كمك كندو با برش قيچي سوراخ پيله را گشاد كرد.پروانه به راحتي از پيله خارج شد،اما جثه اش ضعيف و بال هايش چروكيده بودند.
آن شخص به تماشاي پروانه ادامه داد .او انتظار داشت پر پروانه گسترده و مستحكم شودو از جثه ي او محافظت كند.اما چنين نشد!
در واقع پروانه ناچار شد همه ي عمر را روي زمين بخزدو هر گز نتوانست با بال هايش پرواز كند.
آن شخص مهربان نفهميد كه محدوديت پيله و تقلا براي خارج شدن از سوراخ ريزآن را خدا براي پروانه قرار داده بود،تا به آن وسيله مايعي از بدنش ترشح شودو پس از خروج از پيله به او امكان پرواز دهد.

 

گاهي اوقات در زندگي فقط به تقلا نياز داريم.
اگر خداوند مقرر مي كردبدون هيچ مشكلي زندگي كنيم،فلج مي شديم ،به اندازه ي كافي قوي نمي شديم و هرگز نمي توانستيم پرواز كنيم.

من نيرو خواستم و خداوند مشكلاتي سر راهم قرار داد، تا قوي شوم.

من دانش خواستم و خداوند مسايلي براي حل كردن به من داد.

من سعادت و ترقي خواستم و خداوند به منقدرت تفكر و زور بازو داد تا كار كنم.

من شهامت خواستم و خداوند موانعي سر راهم قرار داد،تا آنها را از ميان بردارم.

من انگيزه خواستم و خداوند كساني را به من نشان داد كه نيازمند كمك بودند.

من محبت خواستم و خداوند به من فرصت داد تا به ديگران محبت كنم.

«من به آنچه خواستم نرسيدم...اما آنچه به آن نياز داشتم ،به من داده شد.»
نترس با مشكلات مبارزه كن و بدان كه مي تواني بر آنها غلبه كني.



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، ،


28 / 1 / 1386
ن : ما دو نفر

درد دل من

دوستان عزیزم بیاید جور دیگر به زندگی و دنیا نگاه کنیم. بیایم یکم نگرشمون رو نسبت به پیرامونمون عوض کنیم. یکم از این همه دغدغه و هیاهویی ک توش گیر کردیم و جز دروغ و کلک و پول در آوردن، مقام کسب کردن و جلب توجه کردن و مسخره کردن و ضایع کردن و ...... هیچ چیز دیگه ای نمیبینیم اندکی فاصله بگیریم.

از بیرون به خودمون نگاه کنیم. ببینیم واقعا زندگی هممون شده همین کارها. این اسمش زندگیه ؟ شدیم عین رباط، همه کارامون از قبل بهمون فرمان داده شده. انگار برناممونو اینطور ریختن که تازه اگه خیلی مفید باشی، صبح میری سر کار شب خسته و کوفته بر گشتی خونه. بدشم که اینه تا لنگ ظهر که خوابیم بعدشم که میریم بیرون و هزار تا کارای تکراری دیگه. تورو خدا به من راستشو بگو الان جایگاه تفکر کجاست؟ مگه هممون نمیگیم که فرق بین حیوان و انسان اینه که انسان فکر و اختیار داره. اصلا جایگاه زندگی کردن اینجا کجاست؟

تو از زندگی کردن چه تفسیری داری ؟ تفسیر من که اینه: پیشرفت ،آرامش ، جذب دلهای بیشتر ، عشق ورزیدن به همه حتی کسایی که نمیشناسیم اما به عنوان انسان دوسشون داری و از همه مهمتر انسانی بشیم که بتونه غیر ممکن رو ممکن کنه.

حالا به نظرت اگه تا لنگ ظهر بخوابی اینا ممکن میشه؟ یا نه اصلا اگه همش به فکر کارو مشغله و دغدغه هامون باشیم فرصتی واسه این چیزا میونه ؟

حرف تو چیه نظرتو بگو ؟



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، ،


27 / 1 / 1391
ن : ما دو نفر

یکی از بستگان خدا

 شب کریسمس بود و هوا، سرد و برفی. پسرک، در حالی‌که پاهای برهنه‌اش را روی برف  جابه‌جا می‌کرد تا شاید سرمای برف‌های کف پیاده‌رو کم‌تر آزارش بدهد،
 صورتش را چسبانده بود به شیشه  سرد فروشگاه و به داخل نگاه می‌کرد.

در نگاهش چیزی موج می‌زد، انگاری که با نگاهش ، نداشته‌هاش رو از خدا طلب می‌کرد، انگاری با چشم‌هاش آرزو می‌کرد. 

خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا
 بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه.
 چند دقیقه بعد، در حالی‌که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد.
   - آهای، آقا پسر!

پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق می‌زد وقتی آن خانم، کفش‌ها را به ‌او داد.پسرک  با چشم‌های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید:
 - شما خدا هستید؟
 - نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم!
 - آها، می‌دانستم که با خدا نسبتی دارید!

 



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، ،


27 / 1 / 1391
ن : ما دو نفر

مرد کور

روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود

 روی تابلو خوانده میشد:

من کور هستم لطفا کمک کنید .

روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.

او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون  اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد.

عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه  شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان  تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه  نوشته است؟

روزنامه نگار  جواب داد:

چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد: 

امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم  !!!!!

وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید
 خواهید دید بهترینها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است. 
  حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مایه بگذارید
 این رمز موفقیت است
 لبخند بزنید  ...

                          



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، ،


27 / 1 / 1391
ن : ما دو نفر

اشتباه فرشتگان

 درويشي به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده ميشود .
 پس از اندك زماني داد شيطان در مي آيد و رو به فرشتگان مي كند و
  مي گويد : جاسوس مي فرستيد به جهنم!؟
  از روزي كه اين ادم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث
  است و جهنميان را هدايت مي كند و...

حال سخن درويشي كه به جهنم رفته بود اين چنين است:

با چنان عشقي زندگي كن كه حتي بنا به تصادف اگر به جهنم افتادي خود
 شيطان تو را به بهشت باز گرداند.

 



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، ،


26 / 1 / 1391
ن : ما دو نفر

مغایرت های زمان ما

ما امروزه خانه هاي بزرگتر اما خانواده هاي کوچکتر داريم

 راحتي بيشتر اما زمان کمتر  

مدارک تحصيلي بالاتر اما درک عمومي پايين تر

...



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، ،


26 / 1 / 1391
ن : ما دو نفر

صبحت بخیر

هر روز صبح در آفريقا وقتي خورشيد طلوع مي کند يک غزال شروع به دويدن مي کند و مي داند سرعتش بايد از يک شير بيشتر باشد تا کشته نشود ، هر روز صبح در آفريقا وقتي خورشيد طلوع مي کند يک شير شروع به دويدن مي کند و مي داند که بايد سريع تر از آن غزال بدود تا از گرسنگي نميرد...... مهم نيست غزال هستي يا شير با طلوع خورشيد دويدن را آغاز کن...!!

                                                                   نلسون ماندلا



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، ،


26 / 1 / 1391
ن : ما دو نفر

لمس زیبایی‌های زندگی

مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ ساله‌اش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلی‌های خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد.

به محض شروع حرکت قطار پسر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان ......



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، ،


26 / 1 / 1391
ن : ما دو نفر

جملات زیبا از دکتر شریعتی

زنی که

پیدا کرده باشد

زیبایی بدنش را نشان نمی دهد.

                                                                          دکتر علی شریعتی



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، فلسفه، ادبیات، ،


26 / 1 / 1391
ن : ما دو نفر

یک روز زندگی

آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند، گویی هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را در نمی‌یابد هزار سال هم به کارش نمی‌آید ........



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، ،


26 / 1 / 1391
ن : ما دو نفر

هویت زندگی

از کجا آمده ام ؟ آمدنم بهر چه بود ؟ به کجا میروم آخر ؟



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، ،


26 / 1 / 1391
ن : ما دو نفر

حقیقتی کوچک


حقیقتی کوچک برای آنانی که می خواهند زندگی خود را 100% بسازند!!!

 

 

 

 

 اگر    A B C D E F G H I J K L M N O P Q R S T U V W X Y Z برابر باشد با
 
 
 1 ,2, 3, 4, 5, 6, 7, 8, 9, 10, 11,12, 13, 14, 15, 16, 17, 18, 19, 20, 21, 22, 23, 24, 25, 26
 
 
تلاش سخت (Hard work)

 

 

 H+A+R+D+W+O+ R+K
  
 8+1+18+4+23+ 15+18+11= 98%
 
  
دانش(Knowledge)

 
   K+N+O+W+L+E+ D+G+E
 
 11+14+15+23+ 12+5+4+7+ 5 = 96%
 
عشق (Love)

  
 L+O+V+E
 
 12+15+22+5=54%
 


 خیلی از ما فکر میکردیم  اینها مهمترین باشند مگه  نه؟

 
 پس چه چیز 100% را میسازد؟؟؟

 
 
  
 
پول(Money)

 
 M+O+N+E+Y
 
 13+15+14+5+25= 72%
 
 
رهبری(Leadership)

 
 L+E+A+D+E+R+ S+H+I+P
 
 12+5+1+4+5+18+19+9+16=89%
 
 
 پس برای رسیدن به اوج چه
 کنیم؟
 
  
 
 نگرش (Attitude)


 1+20+20+9+20+21+4+5 = 100%
 
 
 اگر نگرشمان را به زندگی، گروه و کارمان عوض کنیم زندگی 100% خواهد شد. 
 
 نگرش همه چیز را عوض میکند، نگرشت را عوض کن  همه چیز عوض می‌شود...



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، ،



تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سیب سبز زندگی و آدرس sibezendegi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در وبلاگ ما قرار میگیرد.