23 / 8 / 1391
ن : ما دو نفر

بیشتر آرام و بی صدا باشید

 

رودخانه ها آب خود را مصرف نمی کنند

 

درختان میوه خود را نمی خورند

 

خورشید گرمای خود را استفاده نمی کند 

گل ، عطرش را برای خود گسترش نمی دهد

 

نتیجه :

 

زندگی برای دیگران ، قانون طبیعت است . . .

 

.

 

.

 

.


 

 

 
.
.
 
سطر ها بسیار موثر هستند
 
 
چون به شما میفهمانند که :
 
 
۱٫ نظم و ترتیب همیشه در اولویت است
 
 
۲٫ سکوت معنی دار بهتر از کلمات بی معنی است . . .
 
 
.
 
.
 
 
در مسابقه بین شیر و گوزن ، بسیاری از گوزن ها برنده
 
میشوند
 
 
 
چون شیر برای غذا میدود و آهو برای زندگی
 
پس
 
 
” هدف مهم تر از نیاز است “
 
.
 
.
 
یک جمله فوق العاده ، که در هر ایستگاه اتوبوس ژاپنی
 
 
نوشته شده است
 
 
اتوبوس متوقف خواهد شد ، اما شما پیاده روی به سمت هدف
 
را ادامه دهید . .
.
.
.
 
 
من نمی‌گویم که ١٠٠٠ شکست خورده‌ام.
 
 
من می‌گویم فهمیده‌ام ١٠٠٠ راه وجود دارد که می‌تواند باعث
 
شکست شود . .
 
 
(توماس ادیسون)
 
.

.

 
از گوش دادن به سخنان دشمنانتان غافل نباشید
 
 
آنها اشتباهات شما را به خوبی بیان میکنند !
 
 
(شکسپیر)
 
.

.

 
اگر شما برای انجام کاری که باید انجام بدهید ، راهی پیدا کردید
 
 
آن را انجام خواهید داد
 
 
در غیر این صورت ، یک بهانه برای انجام ندادن پیدا کردید . . .
 
.

.

 
طوطی صحبت میکند ، اما اسیر قفس است
 
 
اما عقاب سکوت میکند و دارای اراده پرواز . . .
 
.

.

 
ما در زندگی آسایش را با کسانی داریم که با ما موافق هستند
 
 
اما
 
 
زمانی رشد میکنیم با کسانی که با ما اختلاف نظر دارند . . .
 
.

 

.

 
اگر شما یک سیب بد طعم را خورده باشید
 
 
میتوانید طعم یک سیب خوب را درک کنید
 
 
پس ، از تلخی های زندگی درس بگیرید تا بتوانید آن را
 
درک کنید
 
.

.

 
اگر رنجی نمی بردیم
 
 
هرگزمهربان بودن را نمی آموختیم . . .
 
 
.

.

 
چنان زندگی کن که کسانی که تو را می شناسند، اما خدا را نمی شناسند
 
 
بواسطه آشنایی با تو، با خدا آشنا شوند . . .
 
.

.

 
به کسانی که به شما حسودی میکنند احترام بگذارید !

زیرا اینها کسانی هستند که از صمیم قلب معتقدند شما بهتر از آنانید .

 




:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، فلسفه، اجتماعی، ،


18 / 8 / 1391
ن : ما دو نفر

خنده بازار 4

پسره ۸ سالشه از باباش تبلت میخواد

والا ما ۸ سالمون بود دستمونو گاز میگرفتیم

که جاش بمونه شبیه ساعت مچی بشه

.

.

 

یه فولدر خیلی شخصی و خصوصی دارم توی لپتاپم

اسمشُ گذاشتم “غرب از نگاه استاد رحیم پور ازغدی”

اینجوری دیگه فکر نکنم کسی بازش کنه :|

.

.

 

شانس ، زنگ در بقیه رو میزنه با کله میره تو !

به ما که میرسه زنگ میزنه فرار میکنه !

.

.

 

نصیحت کردن در خانواده ها باید ساماندهی بشه

ینی مثل معاینه فنی یه برچسب بزنن روت که قبلا نصیحت شدی

دوباره یکی نیاد در مورد همون موضوع حرف بزنه !

.

.

وحشتناک ترین لحظه ی دوران مدرسه این بود

که صبح دیر برسی مدرسه و ببینی هیچکی

تو حیاط نیست!

.

.

مگس ها ۲۴ ساعت عمر میکنن …

به جز اونایی که میان تو اتاق من …اونا عمرشون نا محدوده :|

.

.

سه چیز تو زندگی هست که اگه رعایت کنین آدم موفقی میشین!

حالا برید تحقیق کنید این سه تا چیز چیه!

اینجوری هم نگام نکنید، من اگه خودم بلد بودم که الآن اینجا نبودم!! :|D:

.

.

 

نشد یه بار این خانواده بپرسن صبونه میخوری

ما هم با ناز بگیم بیارین تو رختخوابم لطفاً

یعنی گفتیم ها

منتهی جوابش در خور مقام ما نبود نادیده گرفتیم !

.

.

دختره میگه:اومدم بپیچم دستم خورد به برف پاک کن

واسه اینکه جلوی پسرای دانشگاه ضایع نشم آب پاشم زدم!

یک دختره دیگه اومده زیرش کامنت گذاشته میگه:زکی!

من موقع راه افتادن خاموش کردم پیاده شدم کاپوت رو زدم بالا

الکی به امداد خودرو هم زنگ زدم و منتظرشون وایسادم !

.

.

هر وقت کسی بهتون گفت : یه چیزی بگم ؟ بگید نه نگو

چون اگه بگی بگو ، میگه هیچی ولش کن !

پیشگیری بهتر از درمان است … البته اینا کلا لاعلاج هستن !

.

.

 باقي در ادامه مطلب....



:: موضوعات مرتبط: طنز، اجتماعی، ،


15 / 8 / 1391
ن : ما دو نفر

دستهای مهربان

عاشقانه های من؛

انسانیت؟!!!

این روزها واژه ی غریبی است. برای من شکم سیرم, سفره پر از نانم و گوشتهای آبگوشتم است که اهمیت دارد؟! چشمانم در تلالو ویترین های مغازه سرکوچه مان جامانده و دغدغه قبل از خوابم رسیدن به صف بلیط سینمای فردایم است..

چه اهمیت دارد که کودکی چند کوچه پایین تر از معرفت ما؛ گلویش در پی یک جفت کفش پاره ای, پراز طنین بغض باشد,

تعلیم 21 ساله پدرو مادرم در این خلاصه شده است که جامعه گرگ است و میدرد و تو نیز باید گرگ باشی تا بره دریده شده نباشی...

مادرم, پدرم!

اشکی و بغضی کنون در نگاهم گره خورده از غم کودکانی که دریده میشوند نه به دست گرگها, بلکه زیر نردبان هایی که ما میگذاریم تا خودمان را به سقف ملکوت برسانیم, خدارا سوگند من خدا را درپایین نردبان هایتان دیدم که دست گیری میکرد از مردمانی که جز او کسی ندارند.

به خود خدا سوگند برق اشک را در چشمان خدا دیدم که به شما نگاه میکرد و آهـــ میکشید!

کاش ... کاش...

کاش میتوانستم سمت وسوی چشمان تان را از آسمان بگیرم تا بکشانم به کوچه پس کوچه هایی که غمشان را فقط خدا میداند و قلم های دردمند..

کاش اتوبوس های شهرمان کمی بیرون از شلوغی شهرها میرفتن و می بردند این چشم های شهر زده را به خرابه های مردمانی شبیه ما ولی دوووور از ما..

کاش همان جا می ماندیم. آنقدر می ماندیم که با غم هایشان هم کاسه میشدیم. کمی دل میخریدیم و کمی غم خواری میکردیم, امیدی میدادیم

و بوسه ای می زدیم بر دستان مادری شان که با شرافت طعم تلخ فقر را به جان میخرند و میگویند خدا بزرگه... شکــــــر

و این شکــــــر برای من امتدادی داااااشت. امتدادی عجیب بلند..

این شکـــر مرا از خودم جدا کرد. همه "کاش" هایم را در واجگاهشان گم کردم, همه غم هایم را و هم ناله های بی امتدادم راااا...

همه شان رفتند به امان خدااا

و من میگویم خدایا شکـــــــر ...

و بعد از همه این شب گویی ها, به قلبم دستی میکشم و امیدوارتر میشوم به آینده دنیــــــا

به آینــــده همه مردمان, سیاه وسفید, بلند وکوتاه, زیبا و نا زیبا.. 

به آینده همه قلب ها, همه رنگها و همه زبان ها..

چشمانم را خوب میشویم تا خیلیــــ زیـــــــــاد "جور دیگری" ببینم,

دین را میگذارم برای حساب و کتاب خدا.. فقط چشمم قلب ها را میبیند,

من به آینده زمین امیدوارترم, به آینده ای که به اندازه "خودم" خواهم ساخت؛

امروز تصمیم گرفته ام ناله هایم را در صندوقچه ی غم هایم بایگانی کنم و

از خودم شروع کنــــــــــــــــــــم..

یک عاشقانه در کاینات به اندازه من

من از ریاضی خوب یاد گرفته ام که همیشه 1 بزرگتر از 0 است

و من با این امید شروع میکنم به عاشقانه جدیدی در این دنیـــــا..

آریــــــ ...



:: موضوعات مرتبط: ادبیات، اجتماعی، ،


13 / 8 / 1391
ن : ما دو نفر

فرق ديوانه و احمق


 

 

خودرو مردی در هنگام رانندگی، درست جلوی حیاط
 
یک تیمارستان پنچر شد و مجبورشد همانجا به تعویض
 
لاستیک بپردازد.

 

هنگامی که سرگرم این کار بود، ماشین دیگری .... ادامه مطلب




:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، فلسفه، اجتماعی، ،


9 / 8 / 1391
ن : ما دو نفر

ساده زندگی کن


صبح که از خواب بیدار شد رو سرش فقط سه تار مو مونده بود

با خودش گفت:


"هییم! مثل اینکه امروز موهامو ببافم بهتره! "و موهاشو بافت

 

و روز خوبی داشت!


فردای اون روز که بیدار
شد دو تار مو رو سرش مونده بود

 

"هیییم! امروز فرق وسط باز میکنم"

 

این کار رو کرد و روز خیلی خوبی داشت ...


پس فردای اون روز تنها یک تار مو رو سرش بود

 

"اوکی امروز دم اسبی میبندم"


همین کار رو کرد و خیلی بهش میومد !


روز بعد که بیدار شد هیچ مویی رو سرش نبود!!!

 

فریاد زد ایول!!!! امروز


درد سر مو درست کردن ندارم!



همه چیز به نگاه تو بر میگرده !

 

هر کسی داره با زندگیش میجنگه


ساده زندگی کن



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، طنز، اجتماعی، ،


6 / 8 / 1391
ن : ما دو نفر

خنده بازار 2

 

.

.

 

آیا می دونین اولین کسی که عبارت «مردا همه مثل همن» رو به کار برد، یه زن چینی بود که شوهرشو تو بازار گم کرده بود؟

.

.

پسرا هجده ماه میرن خدمت، اندازه 18 سال خاطره تعریف می کنن! لامصبا همشونم قهرمان پادگان بودن.

.

.

به کافه چی گفتم همان همیشگی ...
گفت زر نزن، مثل آدم بگو چی می خوری!

.

.

معلوم نیست این درس عبرت چند واحده، لامصب تموم نمیشه

.

.

حساب کنید قیافه دخترای دوران حافظ و سعدی چه جوری بوده که خال کنج لب یار آپشن محسوب می شده!

.

.

ماکارونی عزیز
با سلام
لطفا از قیمه یاد بگیر. اونم مثل تو نارنجیه ولی دور دهنمونو به شعاع پنجاه سانت رنگ آمیزی نمی کنه!

.

.

این آینه آسانسور معلوم نیست چه نیرویی توش نهفته که آدمو وادار به شکلک درآوردن می کنه

.

.

باقي در ادامه مطلب........

 



:: موضوعات مرتبط: طنز، اجتماعی، ،


30 / 7 / 1391
ن : ما دو نفر

خنده بازار

 

 

عاشقانه های موز و هویج !

 

.

.

آقا من چن سال پیش رمز موفقیتمو عوض کردم

الان هر کاری میکنم یادم نمیاد

۳ بارم اشتباه زدم بلوک شد :|

میشه زندگیمو بسوزونم یکی دیگه بگیرم !؟

.

.

.

فـــقط کـــافیـــه چــــیزی رو نــــخواید

قطـــعا بـــه اون مــــیرسـید

تجربه دارم که میگم هاااا :|

.

.

.

دوستم اس ام اس داده واسه امتحان فردا خوندی؟

من: نه، کار داشتم نرسیدم. تو خوندی ؟

دوستم: نه دیگه، من هر وقت نمی خونم

بهت مسیج میدم که تو هم بگی نخوندم خیالم راحت شه

.

.

.

ماکه یه دلارم نداریم بخوایم غصه شو بخوریم

مشکل من تن ماهیه که از ١٨٠٠ شد ۴٠٠٠ تومن! تن ماهیم وارد میکنن مگه؟!

.

.

.

ضربه روحی که یخچال خالی به من وارد می کنه، عشق دوران جوونیم نتونست وارد کنه

.

.

.

تنها موجودی که با نشستن به موفقیت می رسد مرغ است.

.

.

یک بنده خدایی می گفت: حالا درسته ما قصد ازدواج نداریم ولی خب آخه یه خواستگار نباید بیاد برامون؟

.

.

یه سری لذت‌ها هم مختص ایرانه

مثلا یه پول پاره‌پوره رو یجوری به یه راننده‌ای ، بقالی… بدی ازش خلاص شی.

آدم احساس پیروزی می‌کنه !

.

.

 

 باقي در ادامه مطلب.....  حتما بخونيد .  جالبه

 

 

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: طنز، اجتماعی، ،


11 / 7 / 1391
ن : ما دو نفر

جملات پر معنا



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، فلسفه، اجتماعی، ،


10 / 7 / 1391
ن : ما دو نفر

ادیسون و آزمایشگاهش


اديسون در سنين پيري پس از كشف لامپ، يكي از ثروتمندان آمريكا به شمار مي رفت و
درآمد سرشارش را تمام و كمال در آزمايشگاه مجهزش كه ساختمان بزرگي بود هزينه مي
كرد...

اين آزمايشگاه، بزرگترين عشق پيرمرد بود . هر روز اختراعي جديد در آن شكل مي گرفت
تا آماده بهينه سازي و ورود به بازار شود.

در همين روزها بود كه نيمه هاي شب از اداره آتش نشاني به پسر اديسون اطلاع دادند،
آزمايشگاه پدرش در آتش مي سوزد و حقيقتا

كاري از دست كسي بر نمي آيد و تمام تلاش ماموان فقط برا ی جلوگيري از گسترش آتش به
ساير ساختمانها است!

آنها تقاضا داشتند كه موضوع به نحو قابل قبولي به اطلاع پيرمرد رسانده شود...

پسر با خود انديشيد كه احتمالا
پيرمرد با شنيدن اين خبر سكته مي كند و لذا از بيدار كردن او منصرف شد و خودش را به
محل حادثه رساند و با کمال تعجب ديد كه پيرمرد در مقابل ساختمان آ زمايشگاه روي يك
صندلي نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره مي كند!!!

پسر تصميم گرفت جلو نرود و پدر را
آزار ندهد. او مي انديشيد كه پدر در بدترين شرايط عمرش بسر مي برد.

ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را
ديد و با صداي بلند و سر شار از شادي گفت: پسر تو اينجايي؟

مي بيني چقدر زيباست؟!! رنگ آميزي شعله ها را مي بيني؟!! حيرت آور است!!!

من فكر مي كنم كه آن شعله هاي بنفش به علت سوختن گوگرد در كنار فسفر به وجود آمده
است ! واي! خداي من، خيلي زيباست ! كاش مادرت هم اينجا بود و اين منظره زيبا را مي
ديد . كمتر كسي در طول عمرش امكان ديدن چنين منظره زيبايي را خواهد داشت! نظر تو
چيست پسرم؟!!

پسر حيران و گيج جواب داد : پدر تمام زندگيت در آتش مي سوزد و تو از زيبايي رنگ
شعله ها صحبت مي كني؟!!!!!!

چطور ميتواني؟! من تمام بدنم مي لرزد و تو خونسرد نشسته اي؟!

پدر گفت : پسرم از دست من و تو كه
كاري بر نمي آيد . مامورين هم كه تمام تلاششان را مي كنند. در اين لحظه بهترين كار
لذت بردن از منظره ايست كه ديگر تكرار نخواهد شد...!

در مورد آزمايشگاه و باز سازي يا نو سازي آن فردا فكر مي كنيم ! الآن موقع اين كار
نيست! به شعله هاي زيبا نگاه كن كه ديگر چنين امكاني را نخواهي داشت!!!

توماس آلوا اديسون سال بعد مجددا در
آزمايشگاه جديدش مشغول كار بود و همان سال يكي از بزرگترين اختراع بشريت يعني ضبط
صدا را تقديم جهانيان نمود . آري او گرامافون را درست يك سال پس از آن واقعه اختراع
کرد...

مشكلات امروز ما نبايد باعث شوند كه،
دست از تلاش براي موفقيت فردايمان برداريم



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، اجتماعی، ،


23 / 6 / 1391
ن : ما دو نفر

شمس و مولانا

می گویند:روزی مولانا ،شمس تبریزی را به خانه اش دعوت کرد. شمس به خانه ی جلال الدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید: آیا برای من شراب فراهم نموده ای؟
مولانا حیرت زده پرسید: مگر تو شراب خوارهستی؟!
شمس پاسخ داد: بلی.
مولانا: ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!!
ـ حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن. .........  در ادامه مطلب



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، فلسفه، ادبیات، اجتماعی، ،


22 / 6 / 1391
ن : ما دو نفر

سلام زلزله

سلام زلزله
 
دیروز که آمدی من و لیلا و حمید روزه کله گنجشکی بودیم


فرصت افطار را هم ندادی

عجله ات برای چه بود ؟
...
 
همه سنگ ها و کلوخ هایی که پدر بنام سقف
 
بر سرمان انباشته بود

پیکرهای کوچک مان را در هم پیچید

ما رفتیم ولی روح کوچکم دید که خیلی ها آمدند

آنها که هیچ گاه در روستایمان ندیده بودمشان

لودر هم آوردند ، با کلی کمپوت شیرین و بسته های غذا
 
میدانی لودر همان ماشینی ست که
 
در شهر ها برای ساخت خانه از آن استفاده می کنند
 
 
ودر روستا ها برای برداشتن آوار از سر مردم


قرار است وام هم بدهند ،
 
دستور داده اند خیلی خیلی خیلی سریع
 
 
همان وامی که پدر هرگز نتوانست ،
 
برای گرفتن نصف آن نیزضامن پیدا کند
 
 
تا خانه بهتری برایمان بسازد
 
و مجبور نشود هی با گل و سنگ سقف را بپوشاند
 
 
وای پدر ، چقدر سنگین کرده بودی این آوار را
 
 
می دانی زلزله
 
 
با آمدن تو ، روستای ما را شناختند
 
 
می گویند کمک به زلزله زدگان ثواب دارد ،
 
 
درست ولی مگر کمک به روستاییان
 
 
برای زندگی بهتر ثواب ندارد؟
 

 

 
 
چرا برخی آدم ها برای بیدار شدن و لرزیدن قلب شان
 
 

 

به شش ریشتر لرزه احتیاج دارند ؟

می دانی زلزله به چه فکر می کنم
 
 
به روستای بعدی ، ثواب بعدی ، لودر بعدی
 
و درمانگاه بعدی
و به زنده های لودر و کمپوت ندیده
 
 
به پدرهایی که با تنگدستی ،
 
 
آوارهای بعدی را تکه ، تکه ، تکه
 
بر سقف خراب خود می چینند
 
 
تا روزی مریم و لیلا و حمیدشان را از زیر آن بردارند

می دانی زلزله
 

ما که رفتیم ولی خدا کند روزی بنویسند
 
 

ز مثل زندگی

 




:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، اجتماعی، ،


31 / 5 / 1391
ن : ما دو نفر

شهرت ظرفیت میخواهد

يكى از بهترين دروازه بانان فوتبال جهان دروازه بان تيم ملى اسپانيا كه در رئال مادريد صاحب ركوردهاى عجيب و غريبى شده، هفته قبل كارى كرد كه قلب همه انسان هاى عاطفى را لرزاند.

.............. در ادامه مطلب



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، اجتماعی، ،


26 / 5 / 1391
ن : ما دو نفر

بزرگان چنین گفته اند...


اگر یکـــ سال ثمر از کاری را خواستی گندم بکار، اگر دو سال خواستی درخت بکار
اما اگر صد سال ثمر خواستی به مردم یاد بده
" كـنـفـوسیـوس -- Confucius "

 

سخن بزرگان,جملات آموزنده,سخنان قصار


هـر حـقـیـقــتی از سـه مـرحـلـه می گـذرد:
ابـتـدا، بـه مـسـخره گـرفـتـه مـیـشود
بـعـد بـه شـدتـــــ بـا آن مـخالـفـتـــــ مـیـشـود
و در آخـر، بـه عـنـوان امـری بـدـیهـی پـذـیـرفـتـه میـشـود.
" آرتورشوپنهاور "

سخن بزرگان,جملات آموزنده,سخنان قصار

 

در ادامه مطلب بقيه را بخوانيد. واقعا زيباست.....



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، فلسفه، ادبیات، اجتماعی، ،


26 / 5 / 1391
ن : ما دو نفر

15 درس زندگی که در هیچ مدرسه ای یاد نمی دهند!

همگی ما همزمان با تحصیل در مدارس ، درسهایی از زندگی نیز می آموزیم که هردوی آنها مهم است .مشکل اصلی این است که زندگی قبل از ما هم جریان داشته و ما را هم مانند دیگران در مسیرش با خود می برد و این در حالی است که ما تازه در ابتدای یادگیری و کسب معلومات لازم برای زندگی هستیم و تنها امیدواریم که روزی به همه ی جوانب دست پیدا کنیم ، پس بطور منطقی دانش ما همیشه عقب تر از زندگی است.

در ادامه مطلب به درسهایی از زندگی اشاره کرده ایم که براحتی می توانید از آنها بهره بگیرید :



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، اجتماعی، علمی ، ،


26 / 5 / 1391
ن : ما دو نفر

قیمت یک ساعت کار

مردی دیروقت، خسته و عصبانی از سر کار به خانه بازگشت. دم در، پسر پنج ساله اش را دید که در انتظار او بود.

- بابا! یک سوال از شما بپرسم؟

- بله حتماً. چه سوال؟

- بابا شما برای هر ساعت کار چقدر پول می‌گیرید؟

مرد با عصبانیت پاسخ داد : این به تو ربطی نداره. چرا چنین سوالی می‌پرسی؟

- فقط می خواهم بدانم. بگویید برای هر ساعت کار چقدر پول می‌گیرید؟

- اگر باید بدانی می گویم. ۲۰ دلار.

- پسر کوچک در حالی که سرش پایین بود، آه کشید. بعد به مرد نگاه کرد و گفت: می‌شود لطفا ۱۰ دلار به من قرض بدهید؟

مرد بیشتر عصبانی شد و گفت :‌ اگر دلیلت برای پرسیدن این سوال فقط این بود که پولی برای خرید اسباب بازی از من بگیری، سریع به اتاقت برو و فکر کن که چرا اینقدر خودخواه هستی. من هر روز کار می کنم و برای چنین رفتارهای کودکانه ای وقت ندارم.

پسر کوچک آرام به اتاقش رفت و در را بست.

مرد نشست و باز هم عصبانی تر شد.

بعد از حدود یک ساعت مرد آرامتر شد و فکر کرد که شاید با پسر کوچکش خیلی خشن رفتار کرده است.

شاید واقعا او به ۱۰ دلار برای خرید چیزی نیاز داشته است.

بخصوص اینکه خیلی کم پیش می آمد پسرک از پدرش پول درخواست کند.

مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز کرد.

- خواب هستی پسرم؟

- نه پدر بیدارم.

- من فکر کردم پاید با تو خشن رفتار کرده ام. امروز کارم سخت و طولانی بود و ناراحتی هایم را سر تو خالی کردم. بیا این هم ۱۰ دلاری که خواسته بودی.

پسر کوچولو نشست خندید و فریاد زد : متشکرم بابا

بعد دستش را زیر بالشش برد و از آن زیر چند اسکناس مچاله بیرون آورد.

مرد وقتی دید پسر کوچولو خودش هم پول داشته دوباره عصبانی شد و گفت :‌ با اینکه خودت پول داشتی چرا دوباره تقاضای پول کردی ؟

بعد به پدرش گفت : برای اینکه پولم کافی نبود، ولی الان هست. حالا من ۲۰ دلار دارم. آیا می‌توانم یک ساعت از کار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بیایید؟ چون دوست دارم با شما شام بخورم…



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، اجتماعی، ،


21 / 5 / 1391
ن : ما دو نفر

مطالب کوتاه طنز

میازار موری که دانه کش است!

در مورد مورچه ای که دانه همراه اش نیست فتوایی صادر نشده!

می توانید بیازارید

.

.

.
مهندسی معکوس !

سر سفره دیدم غذا خیلی شور شده به مامان گفتم چرا اینقد غذا بی نمکه ؟

گفت اتفاقا من کلی نمک خالی کردم تو غذا

گفتم هاااااا !

اگه الان میگفتم غذات شوره میگفتی ما اصلا یه ماهه نمک نداریم تو خونه !

خواستم خودت اعتراف کنی!




:: موضوعات مرتبط: طنز، اجتماعی، ،


18 / 5 / 1391
ن : ما دو نفر

عجب خلاقيتي

 

پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده. یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر».

 

پدر با بدترین پیش داوری های ذهنی پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوند :

پدر عزیزم،

با اندوه و افسوس فراوان برایت می نویسم. من مجبور بودم با دوست‏‏ دختر جدیدم فرار کنم، چون می خواستم جلوی یک رویارویی با مادر و تو رو بگیرم.

 

من احساسات واقعی رو با 'کتی' پیدا کردم، او واقعاً معرکه ا

است، اما میدونستم که تو اون رو نخواهی پذیرفت، به خاطر تیزبینی هاش، خالکوبی هاش

: لباسهای تنگ ، موتور سواریش و به خاطر اینکه سنش از من خیلی بیشتره.

 

اما فقط احساسات نیست، پدر. اون حامله است. کتی به من گفت ما می تونیم شاد و خوشبخت بشیم. اون یک کانکس توی جنگل داره و کُلی هیزم برای تمام زمستون.

 

ما یک رؤیای مشترک داریم برای داشتن تعداد زیادی بچه. کتی چشمان من رو به روی حقیقت باز کرد که ويسكي واقعاً به کسی صدمه نمی زنه.

ما اون رو برای خودمون می کاریم، و برای تجارت با کمک آدمای دیگه ای که توی مزرعه هستن برای تمام کوکائینها و اکستازیهایی که می خوایم.

: در ضمن، دعا می کنیم که علم بتونه درمانی برای ایدز پیدا کنه، و کتی بهتر بشه. اون لیاقتش رو داره.

 

نگران نباش پدر، من 15 سالمه، و می دونم چطور از خودم مراقبت کنم. یک روز، مطمئنم که برای دیدارتون بر می گردیم، اونوقت تو می تونی نوه های زیادت رو ببینی.

*با عشق*

*پسرت "جک" *

 

پاورقی : پدر، هیچ کدوم از جریانات بالا واقعی

نیست، من خونه دوستم تامی هستم . فقط می خواستم بهت یادآوری کنم که در دنیا چیزهای بدتری هم هست نسبت به کارنامه مدرسه که روی میزمه. دوسِت دارم! هروقت برای اومدن به خونه امن بود، بهم زنگ بزن



:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، طنز، اجتماعی، ،


10 / 5 / 1391
ن : ما دو نفر

زن خیابانی

زن : مگه اینجا مدرسه دولتی نیست !؟
مدیر : اگه دولتی نبود که می گفتم یک میلیون تومن بریز
زن : آقا آخه مدارس دولتی نباید شهریه بگیرن ؟
مدیر : این که شهریه نیست اسمش همیاریه !!!ه
زن : اسمش هر چی هست. تلویزیون گفته به همه مدارس بخشنامه شده که مدارس دولتی هیچگونه وجهی نمیتونن دریافت کنن
مدیر : خب برو اسم بچت را تو تلویزیون بنویس!! اینقدر هم وقت منو نگیر… زن : آقای مدیر من دو تا بچه یتیم دارم! آخه از کجا بیارم ؟!!
مدیر : خانم محترم! وقتی وارد اینجا شدی رو تابلوش نوشته بود یتیم خونه یا مدرسه؟! آقای مستخدم، این خانم رو به بیرون راهنمایی کن …!!!
....

زن با چشمهای پر اشک منتظر اتوبوس واحد بود، اتومبیل مدل بالائی ترمز کرد و زن سوار شد … روزنامه ای که روی صندلی جا مانده بود رو برداشت و بهش خیره شد: کمیته مبارزه با فقر در جلسه امروز … ستاد مبارزه با بیسوادی … تیتر درشت بالای صفحه نوشته بود: با 200000 زن خیابانی چه می کنید؟!! زن با خودکاری که از کیفش بیرون آورده بود عدد را تصحیح کرد:
با 200001 زن خیابانی چه می کنید ؟!!

پی نوشت: فاحشه را خدا فاحشه نیافرید؛ آنانکه در شهر نان قسمت میکنند، او را لنگ نان گذاشته اند، تا هر زمان لنگ هماغوشی ماندند، او را به نانی بخرند!

صادق هدایت 
 



:: موضوعات مرتبط: اجتماعی، ،


13 / 2 / 1386
ن : ما دو نفر

براي آغاز يك زندگي شاد و سعادتمند لازم نيست كه در انتظار بنشينيم

 

همه ما خودمان را چنين متقاعد مي كنيم كه
 
زندگي بهتري خواهيم داشت اگر:
 
شغلمان را تغيير دهيم
 

مهاجرت كنيم
 
با افراد تازه اي آشنا شويم
 
ازدواج كنيم
 
 
فكر ميكنيم،‌ زندگي بهتر خواهد شد اگر:
 
ترفيع بگيريم
 
اقامت بگيريم
 

با افراد بيشتري آشنا شويم
 

بچه دار شويم 
 

و خسته مي شويم وقتي:
 

مي بينيم رييسمان نمي فهمد
 
 
زبان مشترك نداريم
 
همديگر را نمي فهميم
 
مي‌بينيم كودكانمان به توجه مداوم نيازمندند
 
بهتر است صبر كنيم ... 

 

 

 

 

 

با خود مي گوييم زندگي وقتي بهتر خواهد شد كه :

 

........در ادامه مطلب




:: موضوعات مرتبط: روانشناسی، ادبیات، اجتماعی، ،


صفحه قبل 1 2 صفحه بعد


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان سیب سبز زندگی و آدرس sibezendegi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در وبلاگ ما قرار میگیرد.